343......
درسهایی از اوشو فیلسوف معاصرهندی (1931-1990)
1- هوشمندی – هوشمندی یعتی مستقل اندیشیدن ودوری جستن ازجزمیات وهرچه درمیدان جولان ذهن مانع وسد ایجاد می نماید--- انسان هوشمند مدام درحال گشت وگذاردردنیای جسنحو- کنکاش وایجاد سنوال ویافتن جواب است.
۲- حقیقت ها- هم چنان که تو به دنبال حقایفی.... خقایق نیزبدنبال کشف تو هستند—حقیقت ها بارها و بارها به تو نردیک می شوند ودست روی شانه هایت می زنند که::: این منم!! وتوهرازگاهی این لمس رادرک وباورنمی کنی وازکنار آنها به سادگی گذرمی کنی- گرچه حقیقت روی ترش نمی کند وهم چنان بدنبال یاد آوری به توست.
۳- آئین من – فراروی این جهان شگفت ووسیع وتبدیل آن به خاتواده ای بزرگ که درآن عشق موج می زند تنها آئینی است که بدان می اندیشم.
4- حس حضور- همیشه درحضورباش.... مهم نیست کجا؟ حس حضورتو هرحرکت کوچکی را شعله فروزانی می کند دربرابر من و وقتی تو کاروانی ازنور شدی تو درحضوری حنی اگرچه دورازمن.
۵- مرگ وزندگی – قبل از مرگ زندگی را بجوی- بیاب وتجربه کن و درست آنگاه است که مرگ درتجربه زندگی محو و دود خواهد شد.... هرگاه مرگ رادرزندگی نجربه وباورکردی... آنگاه است که زندگی ات به سادگی ادامه می یابد.
6- آگاهی---- اگر آگاه وهوشیار باشی جهان با تو مشکلی ندارد..... مشکل درعدم آگاهی توست نسبت به جهان
هر آنگاه که از قفس نا آگاهی بیرون زدی و چون گل ازخاک سربرآوردی دیگرنگران جهان وترک آن نخواهی بود....همیشه به دنبال جستحو و سئوال وکسب آگاهی باش.
7- گدایی و دارا یی --- تفاوت بین دارا وندار نوع سیرکردن حال و آینده است.... اگردرتخیل آینده دورازدسترس زندگی کنی.... گداوناداری بیش نیستی ولی اگردرهمین جا واکنون وبازمانه زندگی نمایی دارایی.......... آینده دوررا فراموش کن و اکنون......... زندگی کن!
..............................................................................
دمی با رند شیرا ز..........
صبح ا ست ساقیا قدهی برشرا ب کن............ دورفلک درنگ ندارد شتا ب کن
زا ن بیش نر که عالم فانی شود خراب.................. مارا به جام باده گلگون خرا ب کن