در حضورسلطان شکلاتی پوش!!.........{آزمونی تازه ازذوق وسلیقه}.... سهیک
گزارش مستقیم ازدربارخلیفه آل جمکران اول........... بخش یکم
گرچه بررواق های تالار آئینه
برگی ازخاک نشسته بود اما
مراسم به همان رسم ورسوم عهد ماضی امادرلباسی غریب برپابود
چاکران وچاپلوسان وجارچی ها ونوکران وجلادان وجاسوسان همه به صف ایستاده بودند
درباز شد وسلطان باردایی شکلاتی وارد تالارشد
ومنتظران همه باخم شدن کرنش کردند و باهم جمله ای راسه بارتکرارکردند
سلطان پیر به سختی دستی تکان داد
اول.... وزیرکمی ازصف بیرون آمد وگفت:: دربست خدمتگزاریم ومنتظراطاعت امرسلطان
سلطان با صدایی دودآلود وبه آرامی پرسید:: درولایت چه خبر امن وامان است؟
وزیرپاسخ داد:::: خاطرسلطان ملک شوکت وبنده رحمت جمع باشد که:::
درولایت همه چیز به حدوفور.......... ارزان وفراوان حتی جان انسان
کسبه به حال خدمت به رعیت شکرگوی درگاه سلطان
انبارهای گندم سرریزوآسیاب ها هم چنان چرخان
راه ها امن بی حضورگردنه بندان ورهزنان دزدان
داروغه خانه شب وروزگشاده برای بازجویی رندان
درب عدالتخانه همیشه گشوده بروی ستم دیدگان ودردکشان
انبارهاهمه از مملو از بافور ومنقل ونقاره وچوب فلک...وبند تنبان
دزدی اگرباشد درمحبس وزندان
وشاعران همه مشغول به آتش قلیان
درب خانه خلوت با خواجه گان ازبن وبیخ ناتوان
وسوگلی ها هریک درحجره خویش منتظرورود خلیفه ستاره نشان
سلطان شوکت تبار سری تکانیدووزیربجای خویش رفت
سپس جارچی به شیپورش دمید وگفت:: داروغه بحضور
وداروغه پا جلونهاد وسرتعضمیم فرود آورد وگفت:: چاکرخانه زاد یم ودرخدمت سلطان
سلطان پرسید::: درولایت کسی بروجود ما معترض نیست؟
داروغه جواب داد:: نه قربان درهمه ولایات همه ازماه جبینی و گشاده رویی ورحم وانصاف وعدل پروری سلطان سخن برزبان دارند وبااین همه قداست سلطان مگرکسی جرات سئوال وتشکیک می کند؟
اگرهم لاتی لوتی اراذلی اوباشی پیدا شود فورا به فتوی قاضی شرع می دهیمش بدست جلاد مهربان
تا پس ازبدارکشیدن واعدام سرش راگوش تاگوش ببرد برای عبرت کنجکاوان وفضولان
خاطرخطورمبارک سرجمع باشد که دراین ولایت بفرمان سلطان همه لال و کرند وکور و شب وروز مشغول به دعاگویی برای عمرباعزت وبی پایان سلطان...
دراین آن لبخندی ازسررضایت برلب سلطان پیر جاری شد وگفت:: چه خوب .. چه خوب وقتی مراسم تمام شد ما برویم درخلوت خانه تا این امنیت وآرامش ولایت ورضایت امت را بادمی آسایش و عشرت حلال جشن بگیریم...
همه چاکران خم وراست شدند وباهم گفتند::: عمرسلطان عادل وشکلاتی پوش درازباد.
درپشت دیوار کاخ ماموران نظافت چی جنازه ای فردی را بدرون گاری زباله می انداختند که کرم گذاشته بود.