یک ـ سایه ساری به رنگ بهار
سایه بسازیم
برای مسافران خسته
تا لختی بیاسایند
تا کوله بار خستگی دورانشان را
دمی برزمین بگذارند
سایه بسازیم....... سایه سار شویم
سایه ساری ازجنس شور وجاذبه وعشق سایه ساری برنگ بهار.
به شیرینی لحظه آزادی
اینگرید بتاکورپس از شش سال اسارت آزاد شد.
چه خوب ـ کاشکی همه زنان اسیر آزاد شوند
این همه زن درزندان بتاکورهای گمنام
زنان اسیر درچنگال خونبارتروریست ها دراشرف
صدهاهزاز بتاکوری که حتی درجغرافیایی بوسعت یک ده ناشناسند!
ملیونها زنی که زندانی سنت های عهد بردگی اند
بردگانی که برلوحه تقدیر نامه شان مفتخرشده اند به: زن ـخوب وفرمانبر و پارسا!
................................................
دادخواهیم این بیداد را.......فرزادکمانگرآموزگارکرد به جرم فعالیت درراستای حقوق بشروزنان به اعدام محکوم گردیده است... بهرطریق که می توانیم برای نجات این فعال جنبش مدنی ولغو این حکم ضد انسانی بکوشیم.
..........................................................................
سخنی با دوست... روزها ـ ماه ها و سال ها باشتاب ازهم سبقت می گیرند تا مارا به نقطه کور زندگی برسانندو ما بدانجا خواهیم رسید که خود تنها می مانیم ومشتی یادمان بریده بریده شده...
آن روزهای سخت بر سراشیب سوار شدن کم کم برگرده زندگی می نشینند و کم کم به نقطه ای می رسیم که باید لحظه لحظه را بر برگی بنویسیم ولی وقتی فراموش می کنیم یادداشت را کجا گذاشت ایم؟! آنوقت نامش می شود بیماری فراموشی! و کاش این همه کار بود....... پرده نشسته بر نی نی چشم نشان می دهد سیاهی درراهست و بیدارشدن درد های رنگارنگ کم کم این هشداررا درگوش تکرار می کنند که::: هنگامه رفتن است ..ازکاروان چه ماند؟ جزآتشی به منزل..
پس تا این چشممان هنوز می بیند و هوش همچنان بهوش ..لختی از پیکاربا جهل وجنون وجنگ وخرافات وتروریسم نباید دست کشید.. موجم اگر میروم گرنروم نیستم........................................................
دوستان نازنینم توجه فرمایند که بخش یادداشت گذاری این دفتر متاسفانه ازکار افتاده است لذا پوزش مرا دراینمورد بپذیرید..