.............................................................................................................
دلم گرفته است ونمی دانم
شب است
همه جا سیاه
چشم می اندازم
به اطراف نگاه می کنم
هیچ کورسویی نمی بینم
گویی کرم شب تاب ها نیز درجایی مخفی شده اند
گوش می کنم
صدای خنده ای _ قهقهه ای بگوشم نمی رسد
از خانه روبرو صدای پرخاش و درگیری گوش مرا به سوی صدا می کشاند
نه زن ..... بس است
و شیشه هایی که می شکنند
شب است ........ دلم گرفته است ونمی دانم
پشت این همه تیرگی پگاهی درراه است یا نه ؟