335...
به یاد گل های پرپرشده راه آزادی ایران.
تاریخ این کهن دیارراباید باخون نوشت... خون هزاران جانبازراه رهایی....
این قصه خواندنیست.........
اافسانه های بیشترتلخ وکم ترشیرین مردمی که بیش ازصدسال است برای آزادی ورفاه وامنیت وسربلندی تلاش می کنند و هم چنان درراه هدف وآرمان خویش باپایی خسته واندامی خونین اما هم چنان امیدواربه پیش می روند.
مردمی که متاسفانه عادت کرده اند همیشه درکنار مرگ بر هایشا ن.... زنده بادی وجودداشته باشد!
واین چیزی نیست جزنیازوجودی به قهرمان ورهبروپیشوا! واین چیزی نیست جزخود کم باوری ودیگربزرگ بینی که همیشه درانتظارکسی بوده ایم تا چون مادری مهربان دستمان رابگیرد وازپیچ وگذرها وکوچه پس کوچه های تاریخ مارابگذراند.......
نیازروحی – روانی به یک مقتدا ورهبر وپیشوا باعث شده است تا همیشه کسانی دربزنگاه های حساس تاریخی باسواستفاده از زودباوری ما ازپستوهای خودخارج شده ودرهیات ناجی خودرا داد خواه و فریادرس ما معرفی نمایند وما نیزدرنهایت سادگی وخوش خیالی همه هستی مان را به پایشان بریزیم وراهشان راگل باران کنیم.
ولی افسوس واندوها که همیشه کشتی خوش باوری ما پس گذشت اندک زمانی به گل نشسته وآتش التهابمان بسیار زود به خاموشی گرائیده است..
بنابراین تا به آن درجه از خودباوری نرسیم که برای نجات خود بجای تکیه برتوانمندی خود دیگران را فریادکنیم!! هم چنان باید آزمایش وخطا واین دورتسلسل را دنبال کنیم....
به باورمن ریشه این تکیه بر نجات دهندگان! ریشه در تئوریهای وارداتی – تها جمی به سرزمین ودرنتیجه رسوخ به باورها وفرهنگ ما دارد........
بنابراین تا به میزان قابل توجهی ازخودباوری نرسیده و قدرت وتوان شگفت خودیش رانشناسیم همچنان باید دراوج ناامیدی وپس ازگذران تجربیات تلخ هم چنان چشم براه دادستان و منجی دیگری باشیم!!
بهمنی را که غلطاندیم وغلطاندند
برسرما ن ریخت وآوارما ن شد
واکنون باقامتی شکسته
درزیرسنگین ترین بهمن تاریخ
آزادی را...... رفاه را وسربلندی را
هم چنان فریاد می زنییم
اگرچه با کمترین رمق ممکن ...
اما..............
هنوززنده ایم وهم چنان امید وارکه
این آخرین تجربه تلخ ما نیز به پایان خواهد رسید.
............................................................
برای نجات تهمینه دانش که به جرم دفاع از خویش محکوم به مرگ شده است باهمه توان خود بکوشیم..
............................................
احمد باطبی جوانی که تنها بخاطردردست گرفتن یک پیراهن خونین مدت هفت سال ازبهترین سالهای زندگی اش رادرزندان می گذراند به علت فشارهای روحی وخیم گردیده وهم اکنون بگونه ای نیمه بیهوش به بیمارستان منتقل گردیده است.
برای آزادی این سروهای راست قامت آزادی هریک به سهم خود بکوشیم.
................................
پیام این باررند شیراز
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیزهم نخواهد ماند
سرود مجلس جمشید گفته اند این بود
که جام باده بیاور....که جم نخواهد ماند..
سهیک جان درود.....
اندو وافسوس ودریغ...... که چنین شد
ولی من هم فکر می کنم این آخرین تجربه تلخ ماباشدذ
به امید آزادی و آبادی سرزمین همیشه پایدار........ ایران
موفق باشی عزیز
سهیک جان
22 بهمن را تسلیت میگم و امیدوارم که غم آخرمون باشه
سلام خیلی زیبا گفته اید.اگر اجازه بدید شما را لینک کنم.
نمیدونم چی بگم واقعا هیچ چیزی به فکرم نمیرسه...
خیلی زیبا توصیف کردی .....خیلی
به روزم سهیک
مردمی که متاسفانه عادت کرده اند همیشه درکنار مرگ بر هایشا ن.... زنده بادی وجودداشته باشد!
زیبا تر از این نمیتونستی بگی که این انقلاب و این مردم یعنی چی
سهیک عزیزم میتونم کمی از احساس غم انگیزتو در این مورد احساس کنم
اون زمان که برای یک قضیه تلاش میکنی و از جان میگذری اما نتیجه اش را یک مشت .... میبینند و بهره مال کسانیه که زرنگ تر بودند و تونستند این مردم را گول بزنند . مردمی که در مقابل واقعیت همیشه کور هستند و خوششون میاد الکی ازشون تعریف بشه و با هندوانه میانه ی خوبی دارند مخصوصا از نوع زیر بغلیش
سهیک جان هیچ کسی به اندازه ی تو نمیتونه از این واقعه ی تلخ متنفر باشه
منو شریک خودت بدون
هرچند درک من خیلی پایینه
http://gonahkar.com/archives/2005/09/17/persian-rap-and-hiphop/
برای موسیقی پاپ این لینک را بهت معرفی میکنم
و برای زندگی میخوام بگم احساس میکنم دیگه نمیخوام بهش فکر کنم فقط میخوام منتظر پایانش بمونم
چه بگویم سخنی نیست
شب از دشنه و دشمن پر
به کج اندیشی خاموش نشسته است
.....
سلام
مطلع شعری بود از شاملوی عزیز
سهک عزیزم سلام موفق باشید در راهی که شروع کرده اید...
به رووووووووووووووووووزم نمی آی ؟؟؟؟
من اینجا بس دلم تنگ است...
سهیک نازنین:این روز ها بسیار ناراحتم میکنند ..بغض دارم.
یاد روزهای اول که دختری سیزده ساله بودم زمستان ۵۷.محله ما برفی زیاد امده بود.کلاهی بسیار زیبا که ان زمان دایی ام از هلند برایم اورده بود به سر داشتم و با شلواری جین و بلوزی از مدرسه برمیگشتم...نمیدانم چرا هنگام قدم زدن غرور داشتم..از اینکه بزرگ شده ام و خوب خیلی چیز های دیگر شاید.اما سروناز ایا در شانزده سالگی ...با این اوضاع چه بر سر دارد؟نمیدانم.
دوست عزیز سلام
سینه ها مدفن آرزوها
رنج و ناکامی از حد فزون شد
ای بسا گل که نشکفته پژمرد
وی بسا خون که نا خورده خون شد
به روزم خوشحال میشم که سر بزنی
سلام عمو
امیدوارم حالتون خوب باشه
خیلی وقته به وبلاگ من سر نزدین . ممنون می شم اگه بیاین
خصوصا یه مختصر در وبلاگ ایران یاران هست که دوس دارم نظرتونو بدونم و از راهنماییتون استفاده کنم .
قبلا سپاس
بدرود
اینم آدرس ایران یاران . منتظرتون هستم
سلام سهیک جان
ازم یه سوالپرسیده بودی
من متولد سال ۱۳۶۷ هستم و الان هم پشت کنکوری ام
اگه چیز دیگه ای هم می خواستی بدونی بگو تا بهت بگم
شاد باشی
سلام
بهمن ماهی پر از خاطرات تلخ وشیرین برای ایرانی های عزیز است. من شما را لینک میکنم .
خدا نگهدار
فقط خواستم بگم هستم
بر تو ببارید همانند باران:این وبلاگه یا سینما؟ این جوری که سخته خوندنش!
سلام سهیک جان.وقتت به خیر.
چقدر شعری از حافظ که نوشته بودی با مطلب همخونی داشت و یکی از بهترین غزلهای حافظ بوده همیشه برای من
بدرود نازنین
با آرزوی شادی برای ایران و ایرانیان.
سلام خوبی سهیک جان
والتناین مبارک
شاد باشی
سلام دوست عزیز
خوشحال شدم که به من سر زدی من به روز شدم منتظرتون هستم.
سلام
سرا بزنید
درود به سهیک عزیز...بهمنی که غلطانده شد و سپس آوارمان شد آب نمیشود؟؟؟؟ چه باید کرد؟ چه میشود کرد؟ وقتیکه بعد از اسارت زیر کوه بهمن عده ای فرصت طلب با چوب های اعتیاد، هرزگی ، خود فروشی، وطن فروشی، اصالت فروشی و بردگی اسارتمان را قوی تر کردند؟
.
.
.
بگذریم...
امروز ۲۹ بهمن روز سپندار مذگان روز عشق ایرانیست...تبریک میگم. :) پاینده باشید.
راستش من همیشه با آدرس کامنت می گذارم.اگر کسی بدون آدرس بود من نیستم!!
سلام دوست خوبم
متنتون خیلی با محتوا بود و جای تامل داره واقعا........
سربلند باشید
سلام استاد عزیز
بسیار زیبا و خواندنی بود
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه می کارم
من آپم
بای