درسوختن رمزی هست......................................................سهیک
نسرین ستوده را آزاد کنید
..................................................
درسوختن رمزی هست
رازهای ناگفته ای _ پیامی
شمع این را گفت و به پایان رسید
ومن ماندم و سکوت و تابش ماه
درتاریکی _ سیاهی
هیج کس _ کسی رانمی بیند
اما همه هم را حس می کنند
از نفس کشیدن _
سیاهی _ تاریکی _ شب _ وحشت_ هراس
سالها ست......... نه قرنهاست بااین کلمات زندگی می کنیم وانس والفت داریم
چشمانمان سخت به تیرگی وکدورت عادت کرده اند
شاید این باشد که با دیدن هرکورسویی باشتاب وسراسیمه بدنبالش می رویم
چون تشنگانی به دنبال سراب
اما.......... چه عبث ؟
هنوز چشمانمان به نور کم رنگ عادت نکرده
شمع خاموش می شود........ می سوزد
وما کورمال کورمال دردل شب پیش می رویم
بی آنکه بدانیم _ چا درراهمان است
یکباره خودرا درعمق یک چاه می بینیم
با پایی که درد می کند ودستی که مجروح شده است
شمع سوخت وذوب شد
وما از ته گودال فریاد می زنیم : آی کمک
می سوزیم _ می شکنیم _ دود می شویم
ودوباره..... جوانه می زنیم
درسوختن....... رمزی هست......
سهیک فروردین ...... 2011/03/22
سلام سال نو مبارک زیبا مینویسید
منتظر حضور سبزتون هستم
خدانگه دار
سلام منم امدم
سلام سهیک عزیز
در هفت سین تان چشمه جاری باد !
درودی بهاری بر شما
روز نو و سال نو بر شما خجسته باد
و روزگارتان بهاری و از جانتان از حضور الهی سرشار باد
هر اتفاقی حکمتی دارد هر طوفانی عاقبتی دارد به حکمت چیزی آمده میشود