همی گویم وگفته ام…. بارها
بود کیش من……….. مهردلدارها
پرستش…. به مستی است درکیش مهر
برونند زین حلقه…….هشیارها
کشیدیم درکوی دلدادگان .....میا ن دل و کام دیوارها
چه فرهاد ها.... مرده درکوه ها........ چه حلاج ها.... رفته بردارها
بهین مهرورزان که آزاده اند.......... بریزند دردام جان…… تارها
بخون خود آغشته ورفته اند............... چه گلهای رنگین به جوبارها.................... (علامه طبا طبائی)
……………………….
دیباچه ای برپایان و پیش گفتاری برورقی تازه…
دفترآخرین ترانه ی باران……… هجده ماهه شد!!
درکیش دلدادگان هرروزش بدرازای یک ماه است و هرماهش به بلندای روزی !.......... پرستش دلداده ها درمستی ونیازروزوماه وسالشان به باده پرستی است.... ومن دلبسته کیش مهرم
من درپیاله تنها تصویرزیبای رخ معشوق رامی بینیم.. معشوقی که چشم ودل ودست واحساس دارد…دل داده ایکه درکنارمن راه میرود وبا من می خندد وگریه می کند….چرا بدنبال شناخت رازورمز هستی باشم؟!! آموخته ام که اززیبایی وشگفتی طبیعت غرق شورو جذبه واحساس شوم..برای من چندان مهم نیست که هستی را سازنده وآرایشگری هست ویاکه نه؟… نامی دارد ویا گمنام است؟… آنچه برای من مهم است... اینست که دست های آفرینشگر وخلاق هر هنرمندی راکه درحضور ودیدنی باشد!!!…….. بوسه باران کنم……برای من ارج نهادن برزندگان شایسته است ومردگان همیشگی راتنها بایادخوشی اگرچه برجای نهاده باشند.... یادمی کنم…وبراین باورم استوار که....هرکه فنا شد...براهی بی بازگشت گام نهاده است ودیگرهرگزوجودی تازه نمی یابد…پس روح راوآنچه راکه خودویا آثارملموسش را ندیده ویا حس نمی کنم هرگز باورندارم… من عشق میورزیم… بی بهانه و دوست میدارم عاشقانه و چونان باران مهر افشان علاقه مندیم رابرهمگان یکسان دهش می کنم... من عاشقم و شیدا..من سرگشته ام و تنها وخرسند وغرق تنما…تمنای دل و دلها و دلدادگی های ماندگار
درکوی نیکنامی.... مارا گذر ندادند گرتو نمی پسندی!!.... تغییرکن قضا را
حافظ به خود مپوشید.... این خرقه ی می آلود ای شیخ پاک دامن!!!........ معذوردارمارا
پس هرکه را که درسرشور گم شدن است... پیش آید و جامی ازاین شراب کهنه ....ازدست این ساقی کهنسال بنوشد و دردنیای بی نوایان بی نیاز سرگردان شود........حال من حال دل سوختگان وسرگشتگان است...و دلم زخمی هزارسودا.... من یک پارچه شوروعشقم...عاشقم..عاشق طبیعت وهستی و زمین وزمینی ها......درآسمان وپشت ابر ها و دیگر مکان های پیدا وناپیدا!!! دنبال کسی نمی گردم!!!! چون کسی را جزدردل خود نیافتم........ من عشق میورزم.....! عاشق توام..تو.. که رنگ بلور وآئینه وشبنم وگل را می شناسی !! تو .. ای دلداده دلدار که نامت را نمی دانم..خود می دانی که ازورای واژه ها شور وعشقت را می شناسم.... بیا..و بنوش ومست شو... شراب چهل ساله درسبو دارم.. بنوش . ودنیا را رنگارنگ بین....کیش مهرراباورکن... ازتخیل وچرک درون خالی شو تاکه خاک در میخانه را طوطیای چشم خودن کنی ...بیا به دنیای رهایی ازقیدوبندها...... دنیای دل دادگان .... دنیا در.آئین مهروراستی سرزمینی بی مرز و بی انتهاست....... دستت را دردستم بگذار تاتورا به سرزمین های شگفت انگیزی نا آشنا ببرم....آنسوی مرز دلداده گی ها...
ازشعله عشق هرکه افروخته نیست.......بااو سرسوزنی دلم دوخته نیست
گرسوخته دل نه ای زما دور که ما…. آتش بدلی زنیم... کو سوخته نیست.
گرنفس بامن یاری کند این دفتررا باشعروسرود وترانه وخاطره پی می گیرم………. امیدوارم….
چه خوش گفتی ای دوست... کز عشق شد ،
جهان زنده و ... اینچنین باد باز... یک تصادف باعث میشه که من به این وبلاگ سری بزنم و بشوم معتادش.... هر وقت با دل گرفته آمدم اینجا، با لب خندان روانه شدم... یکروز که آمدم ایران، حتما باید ببینمت و دستتو ببوسم رفیق.
سلام
من وبلاگتو خوندم
خیلی قشنگ نوشتی
اگه وقت کردی سری به وبلاگ من بزن
با تبادل لینک موافقی
بسم الله الرحمن الرحیم
توی وبلاگ خدا همین نزدیکی هاست بودم که مجدداْ لینک شما رو اونجا دیدم.
گفتم بیام ببینم حرفای غیرمنطقی شما هنوز ادامه داره یا نه؟
پستتون رو کامل نخوندم. همون اولش رو که خوندم دیدم علاقه ندارم
موفق باشید
خدا نگهدار
علیرضا ی گرامی بادرودفراوان..........
خوب نشان من درخیلی ازوبلاگها هست و شما اگرناراحت شده ای خواهش کن پاکش کنند!!!
تو هنوزجوانی وبرای یادگرفتن خیلی وقت داری..
اگرنوشته های غیرمنطقی من!!(البته ازنگاه شما) هم چنان ادامه دارد بخاطراینست که جوانانی هم سن شما آنهارادوست دارند ومی خوانند وبا قدرت فراگیری شگرف خود یادهم می گیرند.
دوست خوبم من اصراری ندارم که شمانوشته های من را بخوانی اگرچه می دانم نوعی به آنهاعلاقه مندی که به آنها توجه داری ومن ازلطف شما ممنونم استاد فلسفه ومنطق!
برای تو نازنین آرزوی تندرستی و موفقیت وجستجوگری می نمایم..
سلام عزیزم
مثل همیشه زیبا.... لذت بردم از خواندنش
ممنون که پیشم امدی....
با ارزوی موفقیت برای شما
منتظر حضور گرمتون هستم........
زیبا می نویسین
قبلا هم چند بار اومدم به بلاگتون
خوشحال میشم یه سر بزنید. من هم گاهگداری قلم روی کاغذ میبرم و چیزهایی می نویسم.
اگه با تبادل لینک موافقین بهم خبر بدین
یا علی
رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو؟
گفتند خواجه عاشق و مست است و کو به کو
گفتم فریضه دارم آخر نشان دهید
من دوست دار خواجه ام آخر نیم عدو
گفتند خواجه عاشق آن باغبان شدست
او را به باغ جو یا بر کنار جو
مستان و عاشقان بر دلدار خود روند
هر کس که گشت عاشق رو دست از او بشو
.
.
سپاس از حضورت در پیشکش من
و هزار بار شکر قدمهات
.
اولین بار به اینجا می یام
یقین بدار آخرین بار نیست
.
عزیز
خوب
بوی خوبی اینجا می یاد
بوی غزل شاید
.
زنده باشی و پایدار
و قلمت هماره آبی
سهیک عزیز با درودی صمیمانه حضور تو مهربان.نوشته های شما کاملا نشان دهنده درون مهربان شماست.به نظر من ما انسانها همیشه با حرارت واقعی از چیزهایی صبحت می کنیم که دوست داریم به انها برسیم یا حداکثر به ان رسیده ایم......شما یکی از بهترین دوستان من هستید ومن همیشه از نکاتی که به من یاد اوری می کنید.استفاده می کنم....امیدواریم همیشه شاد باشی وتندرست
سلام
تبریک میگم
زیبا بود عین همیشه
سهیک عزیز به دلم نشست
به روزم
سهیک گرامی سلام
خوبی مهربان؟
خیلی زیبا وپراحساس وعمیق می نویسی
آدم را باخودغرق می کنی
چه دنیایی زیباست دنیای دلداده گان
کیش مهربهترین مرام هاست........عاشقی..نه؟
آنهم نه ازنوع شوخی اش!!
سلامت وبهروزباشی همیشه عاشق
سهیک مهربان... چنان شفاف و روانی که هربار میآیم باید در این پاکی دل بشویم و سینه صاف کنم که توانی بگیرم برای مصاف با قیل وقال دنیایی که از پشت روزنه ی دوداندوده ی چشم ، خشن است و ناپایدار و از دریچه ی روشن قلب بزرگ تو زیبا و ظریف و معطر...
دنبال کسی گشتن
خوشبحالتان این اعتیاد را ترک کرده اید
سلامممممممممم
خوبی سهیک جان بابا چه عجب
من خوشحال شدم که شما رو دوباره دیدم
دلنوشته های قشنگی داری خسته نباشی
بازم میام البته اگه دعوتم کنی
سلام دوست خوبم
مطالب خیلی قشنگی می نویسید.بهتون تبریک میگم.عالیه
بهم سر نمی زنید! منتظر قدوم پاک شما هستم
سبز باشید
آه ای یار
زخمهای دیرینه ام را با خود
به دل دریاییت ببر
و انها را عشق بیاموز
چرا که عشق آموختنی ست
و عاشق واگذاشتنی
رفتنی...
آری عشق ...
یکروز
از گرد و غبارِ انتهایِ کوچه پیدا میشود
و از زیرِ پنجره ی اتاقِ تو
که به انتظارش نشسته ای
بی که حتی کلاه از سر بردارد
میگذرد
و در گرد وغبارِ انتهایی دیگر
گم میشود .
====================
سلام دوست من... خوبی؟ اپم خوشحال میشم بهم سر بزنی....مرسی فعلا بای
[گل][گل][گل]
سلام٬ امیدوارم خوب باشین ٬ خیلی جالب نوشته بودین این بار ... تبریک می گم ... یعنی نمی دونم باید چی باید بگم !!! اشک های سرده من باز هم سرازیر شده اند ... باز مرهمی برای گریه های یخی ام باشین ٬ در پناه آسمان ... bye bye honey