دوست....... کسی ا ست که نگرا ن توست
دوست.....کسی است که.. خنده ها یش را
گریه ها یش را
دردل مانده هایش و
وتوشه راهش را با تو....قسمت می کند
دوست... گاهی خود توست
اما... به زبانی دیگر
هرکس درتو روا ن وجاری شد
هرکس تورا باتمامی تو... دوست دا شت
هرکس که ا ز سردوستی باورها یت را
به نقد کشید وآئینه ای جلوی رویت گذاشت
تا تو تمامی قد واندازه خودرا درآ ن ببینی
بی شک............. بهترین دوست توست.
ومن دردرک این دوران مانده ا م
روزگار سپری میشود وهمه به آرامی پیرمی شویم حتی دردرجوانی خویش
کودکان ما درچهاردیواری ها ی تنگ وکوچک دررویای بازی وسرگرمی برروی دیوارها.... خط می کشند هم چنان زندانی ها برای شمردن روزهای اسارت و روزآزادی خویش.
دخترکان ما درپستو های تنهایی خویش دررویای اولین نگاه یک نا همجنس احساس عاشق شدن می کنند!!
این نو گل های زیبا سرشا را زکنجکا وی وسئوا ل هستند ولی بیشترین ما یا برای پرسشگر ی های بیشمار آنها یا پاسخ مناسب نداریم و یا به آنها جواب نادرست می دهیم!!
گاهی آنهارا می فروشیم ! گاهی برای تکدیگری اجاره می دهیم وبهترین لطف ما!! فرستادن اجباری آنها به خا نه بخت!! و یا اسارتگاه تا زه است..
آنها هم چنا ن تحقریر وکوچک شمرده میشوند چه درخا نه پدری و یا خا نه شوهر!!!
شوهر! یا انتخاب کننده وخریدار...
شا ید درد آورترازاین لقب برای دخترکان ما وجود نداشته باشد چراکه درپشت این واژه همیشه چهره ناهمجنسی خوابیده است که مالک وخریدار وصاحب آنها به حسا ب میا ید...
بین شوهر کردن !! و انتخا ب همسر برای زندگی آینده فاصله یک کهکشان است!
وزنان ما......
چرا همیشه درگفتن بلی....درتردیدند؟......چرا گل چید نشا ن این همه بدرازا می کشد؟
چون با باور من بیشترین آ نها ورود به یک زندگی بهترو توام باآرامش ورفاه بیشتر را چشم انتظا رنیستند
آنها هم ازقوانین مردنوشته وناهمرنگ زما ن وزمانه آگاهی نسبی دارند و هم ازتجربیا ت بیشترتلخ وکم ترشیرین هم جنسا ن خود آگاهند وبنابراین باتردید بسیا ر وبیشتر نیز جهت فراراز خا نه تنگ و مقررا ت استبدادی وسرکوبگرانه اطرافیا ن تن به این پیوند اجبا ری می دهند.
خانه شوهر ( هما ن اسارتگاه تازه) دربیشترموارد برای زنا ن ما ازچاله درآمدن و به چاه افتادن است!
من فکرمی کنم تازمانی که زنا ن ودخترکا ن ما ازحقوق واقعی خود آگاه نشده ودرراه بدست آوردن آ ن تلاش نکنند
درلابلای این چرخ دنده سنت ها و قوانین ناهمگون خرد می گردند..
پس ما کجا فریاد کنیم؟
وقتی شرکت نیمی ازمردم ما ( زنا ن ودختران) درمیادین ورزشی درپشت این همه مانع وسد گرفتار شده است.. باید به روزگار چنین شرایط وحشتنا کی گریست واین یعنی اینکه زنا ن ودخترکا ن ما درزمره بی حقوق ترین انسان های کره خاکی اند!!
می دانم وتردید ندارم روزی این بغض های فروخورده فریادی سهمگین خواهد شد که.... فریادی که پرده کرترین گوشها را پاره خواهد کرد.......
زمزمه ها وگلایه ها را گوش کنیم .......... فریاد ازجنس دیگریست.
سلام .. میخوام بیشتر بشناسمت اگه موافقی ایمیل بزن .. لوپک... این نوه منه .. آره (نوه ) بهت اینو گفتم که اگه خواستی مثلا زیاده روی کنی در جرعه های محبت ریختن به کام دیگران . یهو استوپ کنی . بعد نگی نگفتم .. میدونم یه لبخند مرموز گوشه لبت نشست .. لو پک من هفت ماهه . فرزند دخترم .. ولی من همینم که در نوشته هام و تصویرم میبینی . همین ..همین .. اینا رو گفتم که خودت رو بزنی به مستی چون توی مستی دیوار حاشا بلنده .. ادم هر چی رو بگه فرداش راحت تر انکار میکنه .. (چووووووووشمک) بازم اون لبخند مرموز . تو خیال میکنی من ترو نمیبینم .. دیوووووووووووووووونه ..
آه اگر روزی نگاه تو ..
مونس چشمان من .باشد ..
قلعه سنگین تنهایی ..
چهار دیوارش زهم پاشد ...
آه اگر دستان خوب تو ..
حامی دستان من باشد ..
قلعه سنگین تنهایی..
چهار دیوارش زهم پاشد...
قلعه تنهایی ما را ..
دیو در بندان خود کرده ...
خون چکد از ناخن این دیوار ..
جان به لبهای من آورده ..
آه اگر روزی نگاه تو ..
گوشه آواز من باشد ...
قلعه سنگین تنهایی ..
چهار دیوارش زهم پاشد ..
آه اگر دیروز برگردد ..
لحظه ای امروز من باشد ...
قلعه سنگین تنهایی ...
چهار دیوارش زهم پاشد...
قلعه تنهایی ما را ..
دیو در بندان خود کرده ...((همون دیو سفید پوش سیاه دل )) یادت که مونده
نه .......... کی گفته عشق سرابه .. نووووووووووووووچ .نیست . این مائیم که در سراب عشقیم . جرأت نهادن قدمی فراتر از این سراب رو نداریم . لذا عشق رو سراب میبینیم . و بعد هی لی لی به لالای عشق میزاریم که تو اینی و تو آنی ..
خوابیده بود . رفتم یه بووووووووووووووس کوکولو ازش گرفتم .. بعدشم یه نمه حسودی کردم ... منم بچه بودم اسمم لوپک بود .... (بازم اون لبخند مرموز ) ...
خوش به حال (زنان ) ... چرا ؟ اون بالای صفحه رو تیتراژ صفحه رو میگم .چی نوشتی ؟
ولی من . نه به ابر . نه به باد . نه به این آبی آرام بلند ....
من ............................... می اندیشم .
چرا پس دست نوازشگر باد ..خرمن زلف منو شونه نکرد..
یا چرا شادی دنیای شما.. تو دل غم زده ام خونه نکرد..
چرا من مثل یک خنیا گر پیر.. باید از دور زمان دور باشم..
یا که چون شبنم پاکیزه صبح ..خالی از تابش یک نوری باشم..
خنده ای ، خنده ی گل مهتاب .
شعله ای ، شعله ی دل خورشید .
بوسه ای ، بوسه ی سحرگاهان .
تغمه ای ، نغمه ی لب امید .
غنچه ای ، غنچه ی بهار حیات .
عشوه ای ، عشوه ی نگاه نیاز .
مژده ای ، مژدهی شکست فنا .
چشمه ای ، چشمه ی نهفته راز .
ناله ام ، ناله ی نی آلام .
لاله ام . لاله ی دل خونبار .
هاله ام ، هاله ی گناه سیاه .
واله ام ، واله ی وفای نگار .
ژاله ام ، ژاله ی مه رؤیا .
باده ام ، باده ای ز ساغر ننگ .
بیش از اینم بتر ، که می بینی ،
شهره ام . شهره ام : به ننگ به رنگ .
سلام سهیک خوب...
همین دیروز فریاد زدم بریدم و هیچکس نفهمید...
هیچکس...
اگر
من خدا باشم
درون یک ذهن تاریک
ـــ که گلوی ام را می فشارد تنگ ـــ
گلوی ام را می فشارم تنگ،
به یک انسان
می میرم.
آه
اگر من خدا بودم ...
شاید او نیز !
آپ کردم و منتظرتم
یا حق!!
"خدا همین نزدیکیهاست "به روز شد /////// منتظر حضور سبزت هستم
سلام گلم
راستی ممنون می شم به وب جدیدم بیای
و لینکم کنی
منتظرم
سلام.واقعا متشکر و متاسفم........ متشکر برای اشاره به یک مساله ی مهمی که ما هیچ گاه به آن توجه نمی کنیم و متاسفم برای خودم و جامعه ی زنان و دختران ایرانی........ .
می خواهم
راه بروم و شن داغ را
با پوستم احساس کنم
می خواهم
بدوم و وزش نسیم مرطوب را
در موهایم احساس کنم
می خواهم
شنا کنم و
بگذارم موج ها
مرا به ساحل برانند
می خواهم
آفتاب سرخ درخشان را تماشا کنم
که در اقیانوس محو می شود
و آن گاه می خواهم
به تو بپیوندم
و همچنان که درخششی مانند شعاع آفتاب
می سازیم
به ستاره ها کمک کنم
به آسمان برسند
می خواهم
همه سرزمین های تاریک را
با آتش مان گرم کنم
و خواب ابر های رقصان را ببینم
و بار دیگر می خواهم
دوباره به تو بپیوندم
و همه سرزمین ها را
با غش غش خنده مان
بیدار کنیم
می خواهم همچنان که
یک صبح زیبای دیگر را
با یکدیگر جشن می گیریم
به آفتاب کمک کنیم
که بتابد
======================
سلام ...خوبی دوست من؟ اپم خوشحال میشم تشریف بیارید...مرسی فعلا بای
گویی روزگار درازی است که از سرزمینت عبور نکرده بودم
اما دنیا آنقدر کوچک هست که باز یاسی در باد را به تو برساند
میخواهم تمام مطالبی را که ندیده ام بر اینجا بخوانم
برایت بهترینها را آرزومندم
تو همیشه بوی باران میدهی
باورکن
سلام سهیک جان خوبی؟
کاشکی همه زنان حقوق خودرا میشناختند
ولی کجا؟
موفق باشی
خیلی قشنگ.به من سر بزن .دوست داشتی لینک کن.
هنوزم در پی اونم
که اشکامو روی گونم
با اون دستای پر مهرش
کنه پاک و بگه جونم
بگه جونم
نکن گریه منم اینجام
بزار دستاتو تو دستام
تو احساس منو میخوای
منم ای وای تو رو میخوام
مهم نیست که حضورت کم رنگ شده . مهم هم نیست که جواب اون کامنت های منو ندادی .. فقط مهمه که بدونم چرا ؟
تکیه دادم به امیدم تا دیگه از پا نیفتم...با هزار درد نهفتم با هزار حرف نگفتم...اومدم تا که بمونم شعرامو برات بخونم...منو از تو دل بریدن،نمی تونم نمی تونم...اومدم با تو بسوزم،چشمامو به تو بدروزم...دل من رفته به باد و یاد تو مونده هنوزم...اومدم با چه امیدی،تو امیدمو می دیدی...تو سکوتت بی کس شب گریه هامو می شنیدی
مهربون پیش منم میایی؟؟
باهاتون موافقم... اما اگه حقمون پایمال میشه خودمون مقصریم نه؟
سلام گلم
مرسی که به وب جدید اومدی
کمال تشکر را دارم
دخترای خوب هم اپ است
راستی اسم دوستای مهربون رو تو لینکتون ندیدم؟؟؟؟؟؟؟
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که برون در چه کردی که درون خانه آیی
آپ کردم اونم چه آپی اینبار معرفی بانو که این همه میپرسیدین
راستی تو چرا آپ نمی کنی؟!
یا حق!!
سلام ... خواندم بزگوار.
اینجا را می خواهم !
به روز هستم انگار !
آپم...سر نمی زنی؟
ba salam va khasteh nabashid khedmate shoma doste aziz montazereh shoma hastim dar www.trip20.co.sr khoshhal mishim amadegi khod ro baraye hamkari ba elam konid az web khobeton ham mamnon bye www.trip20.co.sr
سلام وبلاگت عالیه اگه خواستین منو لینک کنید منم شما رو لینک میکنم
تاسف بارتر اینکه چنان دلایلی برای این محدودیت ها دارند که وقتی انسان میشنوه از دختر بودن خودش شرم می کنه .......
می گذره
آروم
اما برای من به سختی
کُند و سخت...
تو تمام این رخوت مرگبار، اون سه تا نامه برام حکم دوپینگ رو داشتن، جدی می گم.
کاش آدما می فهمیدن با یه رد پای کوچیک، چقدر می تونن برای یه "ته خط رسیده" انرژی مثبت بفرستن.
آپیدم من
یا حق!!
سلام عزیز مرسی از اینکه اومدی و اون نظر جالب رو برام نوشته بودی
میدونی امید دارم نمیگم ندارم ولی بعضی چیزا هستن که فقط امیذ براشون کافی نیست
مثل اینکه مونده باشی نه راه پس داشته باشی نه راه پیش الان کاره منم اینجوری شده
یا حق!!
سلام دوست خوب و قدیمی
مرسی از این همه لطفتون
من خیلی دوست دارم اسم وبلاگ
جدیدم رو تو لینکتون ببینم
دوستای مهربون اسم وب جدیدمه
دل گیرم ازت .. گفتم شاید مثه هیچکس نباشی . چونکه ترو همسایه خدا کرده بودم توی قلب کوچیکم . ولی توی تنگنای تنهائی .وقتی که از شدت پریشانی و درد به همدرد نیاز داشتم .. تو نیومدی . نخوندی . نپرسیدی .. نگفتی .. دیر اومدی . خیلی دیر اومدی ... ببخشید .. اون کنج دلم رو خونه تکونی کردم
به شانه هایم زدی
که تنهای ام را تکانده باشی
به چه دلخوش کرده ای؟
تکاندن برف از شانه های آدم برفی؟
با درود فراوان
فکر کنم نظر شماره ی ۷۷ مال منه !!!!!!
زن سرچشمه ی شادی و سازندگی است
مردی که به زن خود مهر ورزد به خدا و به زندگی و به زیبایی مهر ورزیده است
زرتشت
به نام عشق
به نام خدا خالق انسان، به نام انسان خالق غم ها، به نام غم ها بوجد آورنده ی اشکها، به نام اشک تسکین دهنده ی قلبها، به نام قلبها ایجادگر عشق و به نام عشق زیباترین خطای انسان /سلام شرمنده ازاین که نتونستم به دوستان خوبم سر بزنم راستی بهم سری بزنید اگر بخشدین موفق باشید وهمیشه شاد ;)
دوم خرداد نزدیک است
روزی که مردم از اون خاطره های مختلفی دارن بعضی عاشقشن بعضی ها ازش متنفرن و بعضی ها بهش امید بسته بودن و ...
خلاصه از این روز نگذز و احساست رو در این رابطه حداقل با یک عکس از خاتمی که شاید بتونه حرف دلتو بگه رو وبلاگت منعکس کن.
شاید این بتونه یه سوژه خوب برای بزرگداشت !!! این روز باشه اگه همه دست به دست هم بدین و به خاطر این روز یه عکس از خاتمی رو وبلاگت بزاری !
برای بقیه دوستاتم این مطلب روبفرست تا اوناهم شریک این کار بشن .
جشنواره عکس های خاتمی به مناسبت دوم خرداد
سهیک نازنین با سلامی چوبوی خوش
خوبی مهربان دوستم
مانند همیشه گلایه هایمان رافریادکردی تادرسرزمین سکوتهای بغض آلود بدانند
هنوزهم آنسوی دیوارهای بتونی ومانع های سنگی بیشمار
هنوزهم همدلانی وهمزبانانی هستند
که نجواها راخوب می شنوند
برای تو نازنین فریادگرتوانی افزون آرزومی کنم
تندرست و هم چنان پایداردرکنارمابمان
می شه مثل یک قطره اشک بعضی ها رو از چشمات بندازی ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بعضی ها از چشمات جاری می شه .. به روزم . به من هم سر بزن
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و چشمت پر از بهار
زیبایی ای درخت
وقتی که بادها
در برگهای درهم تو لانه می کنند
وقتی که بادها
گیسوی سبزفام تو را شانه می کنند
غوغایی ای درخت
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او
خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت
در زیر پای تو
اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان
صبحی ندیده است
تو روز را کجا
خورشید را کجا
در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان
پیوند می کنی
پروا مکن ز رعد
پروا مکن ز برق که بر جایی ای درخت
سر برکش ای رمیده که همچون امید ما
با مایی ای یگانه و تنها یی ای درخت
سلام سهیک خوب...
ممنون از تذکرت در مورد پست قبلیم...
آپم بیای منت میذاری چشم براهت یا حق
صبح شسته رفته بود و جاده
دره های نیم خفته را
روی دوش می کشید
تا بلند آبی افق
ابرها گشوده بادبان
پشت سر نهاده آشیان کوه
پر کشان
مقصد گریزشان جزیره پریده رنگ ماه
بحر
فرش نیل تاب
با لبی نهان و پیچ پیچی به جان
مرغ ها به جانش اوفتاده در چرا
سبز سبز
خاک و آسمان
ضربه تبر شنیده می شد از نهفت بیشه زار
باد
گاهواره بسته بر کبوده ها
می دوید خوش خوشک سبک ز روی شاخه ها
آن زمان که آفتاب
تیغ می کشید
تا کلاه برق پوش قله را به سوی دره کج کند
من شکوه این سپیده را
با سرود نامت ای ستوده می شکافتم
روی واژه های شبنم شبانه
می شتافتم
به روز نمیشوید رفیق؟ سر بزنی به من خوشحال میشم
دوستت دارم سهیک ای استاد بی همتا
بیلقسیقبیثس