بوبن: درکودکی می خواستم باتیشه ای دردست سوراخی دردیواراتاق ایجادکنم.
واکنون نیزبه دنبال ایجادرخنه ای دردیوارجهان هستم.
فقط تیشه ام فرق کرده است......واژه ها ازتیشه کاراترهستند.
دوستان نازنین وگرانقدرم با درودوسپاسی فراوان به بهانه همه ی مهرورزیهای عاشقانه وبی بهانه شما.
یک سال پیش که این دفترکوچک خانگی راگشودم هرگزفکرنمی کردم این نونهال کاشته شده درخاک به درختی کوچک اما به ریشه درژرفنا تبدیل گردد.....ولی با مهرورزی های شما این چنین شد.
دراین یکسال من تلاش کردم تا پابه پای شما بخندم گریه کنم اندوهیگین و شادشوم وآنچه را که درمدتی بیش ازچند دهه اززندگی ام کسب کرده ام با خرسندی تمام با شما قسمت نمایم.
دراین مدت من دوستان و هم زبانان و هم دردهای فراوانی پیداکردم وجدوجهد نمودم تا سنگ صبوری باشم برای ناگفته ها...دردها...بغض ها ودرد دل های شما..
وشما سرشاران ازمهرودوستی زیبا ترین وخرسند ترین واژه ها را بمن تقدیم نموده ومرا بسیارموردتفدقراردادید
مهرافشانی های شما را با رساترین واژه های دلچسب نیزنمی توانم پاسخ گویم....سپاسگزارم فقط همین.
اکنون من مانده ام ودستانی لرزان و چشمانی کم توان فرسودگی و خستگی وکم جانی.
بنابراین تصمیم گرفتم تا دست کم درمان بیماری چشمان کم سویم مدتی نوشتن را رها کرده و استراحت کنم.
همه می دانیدکه برای کسانی که سرشارازشوق نوشتن هستند...سکوت جزمرگ تدریجی نتیجه ای نخواهدداشت
ولی چه کنم که برخلاف میل قلبی ام مجبوربدین توقف موفت هستم.
امیدوارم درآینده ای نه چندان دورقادریه هم نوایی وهمدلی وهمراهی با شما مهربانان گردم..
همه شما را دوست می دارم...عاشقانه و بی بهانه وقول میدهم تا نفسی هست دمی ازهم گامی با شما ومبارزه علیه
جهل و جنگ وجنون وخرافات بازنه ایستم.............ارادتمند جملگی خردپیشگان وعاشقان شعروشعورواحساس.
تا مهلتی دیگر...تافرصتی بهترسبزباشید...سبزوآفتابی ......سهیک آخرین ترانه ی باران
بدرود........................بدرود..............................بدرود.
گما ن مبر که به پایا ن رسید دورمغان................................هزارباده ناخورده دررگ تاک است
سلام
حالتان خوب است ؟ فکر کنم در این چند روزه ای در مرخصی به سر می برسد غیبتتان خیلی محسوس باشد ............... بالاخره سلامتی خودتان خیلی خیلی مهم تر از وبلاگ نوشتن و ..... است ولی به فکر ما هم باشید و هر از گاهی بیایید و مطلبی بنویسید ............. امیدوارم هر چه زودتر خوبه خوب شوید ..............
موفق باشید و پایدار
سلام به سهیک عزیز
دوباره برگشتم ... دلم برای مطالب شما خیلی تنگ شده بود
چقدر عوض شده وبلاگ شما !!! رنگ تیره رو دوست ندارم
وای با مطلب این هفته که نوشتی میخوای بری دلم حسابی گرفت.... تنها مشوق برای ادامه راهم فقط تو بودی......
اخه چجوری تنهایی ادامه بدم
به امید روزی که دوبارهبر گردی.......
خوشحالم که تونستم یک بار دیکه پیشت برگردم
پیش من هم بیا من خوشحال میشم
خوشحالم که افتخار نفر اولی در وبلاگ شما رو پیدا کردم ....ماشالا از بس خواننده و طرفدار پرو پا قرص دارید به ما اون ته تها هم جا نمیرسه
...................قول دادین زود بر میگردین.
سلام
از دل گرمی های شما بسیار بسیار ممنونم و از لطفی که نسبت به من دارید .............
دیگه چی بگم که تکید .
موفق باشید
باشد
جواب سوالم؛گفتارم را ندهید
باشد به بادی که مرا میبرد
بدروووووووووووووووووود
با دیوانگی
دیوانیی از بستر گریخته
دوست ناشناس همزاد..... بادرودی گرم
من ایرانی وعاشق زبان گویا وشیرین پارسی ام
وشما اگرسئوال خودرا بازوروشن و دورازابهام بیان فرمائید تلاش می کنم برایتان پاسخ مناسب پیداکنم..
بهرروی اگر هم چنان دوست دارید بدون بجاگزاشتن هیچ گونه رد و نشان جای پا بیائید و سئوالهای ناخوانا وبدوراز فهم ودرک بگذارید
متاسفانه من کاری برایتان نمی توانم انجام دهم..
راه درست اینست که سئوالهایتان را روشن و به زبان پارسی برایم به آدرس پست الکترونیک بفرستید و درآنصورت بی تردید جواب خواهید گرفت
تندرست و موفق و شادکام باشید
سلام بر سهیک عزیز
خوشحالم که بلاخره تونستین تصمیم بگیرین
و امیدوارم با توان انرژی بیشتر به جمع بلاگ اسکای برگردین
بی صبرانه منتظریم
تندرستی و شادکامیتون رو آرزومندم .
وقتی که تنها می شوم. وقتی خیلی دلم می خواهد با یکی درد دل کنم، وقتی با خودم خلوت می کنم، هر وقت از کاری که کرده ام پشیمان می شوم، وقتی از دست کسی ناراحتم، قلم را برمیدارم و می نویسم. قلم محرم اسرار من شده. هیچ وقت گلایه نمی کند که بسه چقدر ناله می کنی، چقدر گریه می کنی. خیلی آروم تمام خوشی و ناخوشی هایم را ثبت می کند. او با سکوتش فریاد سر می دهد.
سلام
بسیار خرسندم که مطالبی که من جمع آوری می کنم به درد شما می خورد و از آن استفاده می کنید ............
همیشه موفق و پایدار و سلامت باشید
حیف شد. خیلی حیف... چند وقت پیش با لینک مسیح اومدم اینجا. هیچی نگفتم. هیچی ولی بی سر و صدا همش اینجا سر میزدم. یعنی میدونین آخه اینجا رو کرده بودم Default page توی Explorer ولی حیف که دیگه اینجا قراره بشه یه صفحه استاتیک که فقط سکوتشه که دائم به روز میشه و باید حقیقت سکوت رو شنید.
سکوت ولی مرگ تدریجی نیست. فقط فرجه ای یه برای اینکه از توی سوراخی که تو دنیا ایجاد کردین امثال من دنیا رو ببینن. اگه هر سوراخی از یه حدی بزرگتر بشه شاید دیگه نتونه رسالتی که بر دوشش بوده تحمل کنه. مثل سوراخ یه ساعت شنی میمونه که نباید از یه حدی بزرگتر شه. این ها رو گفتم برای اینکه بگم ممنونم از اینکه تو این مدت سعی کردین دنیا رو از یه سوراخ و دریچه دیگه نه تنها به من بلکه همه اونهایی که تو سکوت می اومدن اینجا و میرفتن نشون بدین. آرزو میکنم همیشه شاد و سلامت باشین و اگه حس کردین یه زمانی رسید که نتونستیم صدای سکوتتون رو بشنویم، دوباره برگردید.
سکوت من اینجا باعث شد که ن
و آخرین ترانه ی باران شیره ای خواهد شد برای رقص گیاه/تا کی دوباره این ترانه باریدن آغاز کند
سلام سهیک جان
خوبی؟
امیدوارم هر چه زودتر حالتون خوب بشه و دوباره اینجا بنویسین
شاد باشین تا همیشه
درود برتو سهیک عزیز....من همیشه خواننده نوشته های شما خواهم بود.پیوست آن بهترین آرزوها برای شما
با درودی گرم...
هر چند پذیرش سکوت و خموشی اینجا برایم دشوار است و این بیش از هر چیز مرا مغموم و پریشان حال میکند اما.......
دیده بر راه می مانم....
پیشنهاد میکنم رنگ وبلاگت رو عوض کنی و یکم تو هم توهمه یکم خلوت.راستی خوشوقتم
دوست من ممنون از لطفت.درمورد همکاری باشه آمادم.پیشنهاداتمم بعدن کتبن میگم/من هم شما رو لینک کردم.
سلام دوست خوبم
اول اینکه من نمی تونم مثل شماانقدرمتین ،سنجیده وبامودب حرف بزنم ، پس همونطوری که حرف میزنم براتون می نویسم.
دوم اینکه من تازه بالاگ شما آشنا شدم واولین باربودکه اینجانوشته هاتونو خوندم وناراحت شدم که نوشتنو می خواهید برای مدتی بگذارید کنار.انشاءالله که زیادطول نکشه وماهم ازاین پستهای قشنگتون لذت ببریم. البته بعضی ازجمله هاتون توی پستهای قبلیتون که خوندم سنگین بودن واحتیاج داشتم که بیشترروشون فکرکنم ولی جالب وبافکرمی نویسید.
دوستدارت بهار