نه............مرگ است این که درخلعت قد یسان
برشط باورمردم......پاروکشیده است
آوازهای سیزچکاوک نیست
این زوزه پوزه تازیهاست
کزفصل کتاب سوزان
وزسرزمین چپاول وتاراج می آیند......
خلیفه! خلیفه!.....چشم وچراغ توروشن
اسلا ف لاف تو اینک درردایی ازخرقه وتزویر
واین هنگام سالی سپری شد و برگی ازدفترآخرین ترانه ی باران ورق خورد.
سهیک نوآموزدراین یکسال ازدوستانش بسیارآموخت وبردانش اندک خود افزود.
باعقل وفهم ودانش دادسخن توان داد..........چون جمع شدمعانی گوی بیان توان زد
قدخمیده ما سهلت نماید اما......برقلب دشمنان تیرازاین کمان توان زد.
دنیای شگفتی است....ازپشت قابی وکلیدی و اشاره انگشتی می توان خودرامنتشر ومعنی کرد
می توان خودرانوشت بمانند یک داستان بلند..........دنیای مجازی دنیای بی مرزواژه هاست.
دراین دنیای سیم ها واشاره ها ودکمه ها
می توان دوستان وفادارپیداکردودرس های ماندگارآموخت.
می توان عاشق شد وعشق ورزید.....می توان دوستت دارم ها را بی بهانه هد یه نمود
می توان با دریادلی زمزمه های شکوه آمیزرافریادکرد.
می توان خودرا بی پیرایه و نقاب....صاف وشفاف...مانندزلالی آیینه وآب خودرا منعکس کرد
....ولی افسوس و اندوه و دریغا که لال وشان وخشونت سالاران این ورق های کوچک دلتنگ را نیزتاب تحمل نمی آورند...میگیرند و می بندند و مسدودمی کنند...
اما جه تلاش بی سرانجامی....
کسانی که امروزه چشمان خودرا برپایه واقعیت های انتقال پرشتاب دانش وآگاهی می بندند!
می خواهند با باوره ها ونگاره های قرنهای ماقبل خردپیشگی! بردنیای نواندیشی وزایش فکری امروز حکم رانده وبرانسانهای رها شده ازخواب قرون دستوردهند که>> چه بخورید و چه بپوشید وچه بخوانید وچگونه فکرکنید!!
واین چنین است حال ما وروزگارما......همه دل تنگ و ناشاد.....همه درپیچ وخم های دشوارزندگی گرفتار
ولی فراموش نکنیم که ماراافسرده وخموش وبی تلاش و درخودفرورفته وناامید می خواهند
پس بیشترخودراباورکنیم وبا تراوش های سرشارازاحساس وشوق وشوربرسیاهی شب نوری بیافکنیم حتی به کم سوئی نوریک شمع......!
....که جوانان پرشکایت امروزسازتدگان روشن فرداها هستند.
فرداهای آزادی ورهایی....فرداهای بی تردید تقسیم نان ومهلت وخنده وشادی ورفاه بین همگان.
هرچه تبرزدی به من......................زخم نشد جوانه شد...........هرچه تو خط زدی مرا..............محو نشد ترانه شد..
.
میدونی الان که تو خوشحالی یه دختر عاشق داره به خاطر اینکه فردا قراره عشقشو تو سینه قبرستون بذارن پر پر میزنه؟راه دوری نرید همین پردیس خودمونو میگم
اما.......
دنیای این دفتر....دنیای کلامی ژرف است و احساس...
بسیار زیبا دلنشین ودرست خیلی عالی توصیف کردید غیر از این نیست موفق باشی
بسیار زیبا و عالی توصیف نمودید غیر از این نیست
هوای رفتن کردم.رفتن به درونم که زمانی خانه ی من بود..اما دیگر در را به رویم بسته اند.دیگر منم و من.
سلام مهربونم.ممنونم از لطفهای بی دریغت.هوس کردم وب و ببندم اما کلافم.نمیدونم چه کنم. و به چه بیندیشم.....و چه خواهم نوشت....
کمکم کن عزیز
شاد باشی
این جهان است جهانی بس فانی
همه در گریزند و در پی نانی
جهانی که نابود شود هرآنی
نزدش ارزشی نیست پیری و جوانی
جهانی پراز کمبود زمانی
مردمی اندر آن با عشقی زبانی
جهانی از بی وفایی سگانی
که ندارند خبر از عالم کانی
جهانی پراز جنگ و پراز جانی
فریادی بی امان اما زندانی
جهانی غمگین ز پرواز یارانی
که جان دادند و رفتند چو شمع نورانی
جهانی که خواهیم به پایان رسد زمانی
قیامت بپا کند آن اختر نورانی
گفتم زین وصف خرد این جهانی
که نبندی دل به آن و پایبندش نمانی
هرگاه که این شعر می خوانی
بیادآر که تو انسانی و تا ابد نمانی
سلام به سهیک نازنینم
خوبی عزیز؟
ببخش منو به خاطر تاخیری که داشتم
ممنونم از این که فراموشم نکردی و منو شرمنده محبتات میکنی
موفق باشی عزیز
فعلا
سهیک جان سلام
خوبی عزیز؟
تبریک که من راهم بپذیر ازاین دفتر آموزنده همیشه یادگرفته ام که انسان باشم وعاشق مانندشما
دوستتان دارم بسیار
خدانگه دار
درود برتو دوست من....اتش می گیرم وقتی میبینم عزیزانی به دلیل بیان اندیشه هایشان در بند به سر می برند.نه عجب گر فرو رود نفسش .....عندلیبی غراب هم قفسش.....چه می شود با این جاهلان از منطق وشعور حرف زد؟؟؟؟به امید ازادی همه ایرانیان از بند استبداد
سلام نازنین سرور
مثل همیشه زیبا تاثیر گذار نوشتی.دلمون برات تنگ شده.
با سلام و احترام - سهیک گرامی مطالب شما همیشه خواندنی و دلنشینه - بسیار زیبا بود مثل همیشه - موفق باشید /
سلم
حالتون خوبه ؟ باز هم مثل همیشه مطالبتان بسیار زیبا و عمیق بود و به تفکری عمیق هم نیاز داشت ............ مطلب های قبلیتان را هم خواندم خیلی خوب بودند................
از لطف شما هم بسیار ممنونم ................
راستی هنوز که بهمن ماه شروع نشده هنوز فردا تولد یک سالگی وبلاگتونه ......................
و اگر هم به نظر شما چند روز پیش تولد یک سالگی وبلاگتون بوده ............... با اجازتون الان تبریک خودمو می گم و امیدوارم سالیان سال نوشتن در این وبلاگ رو ادامه بدید و ما هم از شما بیاموزیم ................
موفق باشید و پایدار
سلام و ............ نبریک.............. و........ درود فراوان
سلام سهیک جان
نبودم و گرنه زودتر اومده بودم برای تبریک
منم به روزم خوشحال میشم چون همیشه نظر زیبات را ببینم
سلام سهیک عزیزم
یه بار گفتم که تو بزرگتر ِ مسیح هستی
معمولا این جور حرفا تو فرهنگ ما تعارف محسوب می شه
ولی مسیح سعی می کنه حرفیو که بهش اعتقاد ( هر چند موقت ) نداره بیان نکنه
:)
دوست من
مسیح اگه طولانی می نویسه و اگه از پاسخ تفصیلی شاد می شه به خاطر بهره ی هوشی پایین خودشه
خب
در مختصر نویسی هزاران حسن وجود داره و
حداقل یه عیب
و اون عیب اینه که امثال مسیح نمی تونن منظور واقعی نویسنده رو درک کنن
ممنونم از بابت این زحمت ارزشمندی که کشیدی
در ضمن
منظورم از این که کسی از گفتگو با امثال سهیک ضرر نمی کنه
اصلا جسارت یا اهانت نبود
و خطابم به
دوستانی نبود که با تو بزرگوار در تماسن
مطمئنا هستن کسانی که از تماس با من یا تو یا « کسان دیگه ای » ابا می کنن
اینو مطمئنم
:)
بازم ازت تشکر می کنم
و همچنان چشم به راه راهنماییهای بزرگوارانه و دلسوزانه ی تو هستم
سربلند بمونی و ایرونی
بازم سلام
:)
هیچ زندانی نمی تونه فکر و اندیشه رو محصور کنه
...
سربلند بمونی و ایرونی
سلام بر آخرین ترانه باران ...
زیبا و عمیق و تاثیر گذار نوشتی ...
موفق و شاد باشی ...
منم به روزم ... و باز هم ...
در انتظار است عمری این رفته از یاد...که ببوید گلی را و بنوازد ماهی را.....
امیدم هست.اما داره این گوشه کنار با من کمی بازی میکنه...!
ممنونم مهربانم.
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بد اهنگ است.
سهیک عزیز وقتی میام و میخونم دوست دارم برای تک تک جملاتی که میخونم و میفهمم یک کامنت بنویسم .
دنیای مجازی و معجزاتش /عشقهاش پیچیدگی ادماش و ناب بودن دوستی هاش همراه با دوری ها و تلخی ها یش.
همیشه یاد کردن از اونایی که بوی عشق میدن کار سختیه
شاید یه دل پاک بخواد و یه ذهن باز
که تو هر دوتاش رو با هم داری
دلم براتون تنگ شده بود
دیگه روزمرگیهام اونقدر زیاد شده که کتر تو جاده سرزمینها قدم برمیدارم
اما بدون فراموشت نکردم و نمیکنم دوست من
موفق
شاد و سربلند باشی
« لحظه ها شاید معنای حقیقی زندگی باشند »
و گاهی گذر از یک لحظه .. گذر از یک زندگی است .. فراموش مکن
سهیک جان تبریک ...
(دعا های وبلاگی بکنیم براتون) ایشالا کامت هات هزار تا بیشتر بشه
بیایی اینجا و بنویسی ؛ و این هنگام صد سالی سژری شد و ورق صدم این وبلاگ هم ورق خورد
(و یک دعای غیر وبلاگی و شاید یک آرزو) خیلی زود برسه اون روزی که رنگ بک گراندت روشن بشه و دیگه لازم نباشه این جا آرزوی ازادی کسی رو بکنی و بکنیم و یا امید رهایی عزیازانی رو داشته باشم ... اون روز همه ما ازادیم و خوشحال ...
امیدواریم زود اگر بخوایم !
زت زیاد
خدایا! می خواهم کمی با تو صحبت کنم تا احساس جوانی کنم؛ هرچند جوانم، بی آن که تصویری از جوانی داشته باشم. آخر بعضی ها در کمین من می نشینند تا
شکارم کنند. آنگاه گروهی هم هستند که می گویند تو جوانی و نابخرد. خسته شدم از این کلمات دور از ذهن و انتظار. ای دوست! از تو می پرسم جز دعا چه کاری از من ساخته است؟ آنهایی که از من بسیار دورند، در حالی که فکر می کنند خیلی به من نزدیک اند، اصلا نمی دانند من چه می گویم، چه می خواهم و چه می دانم. پس همین بس که به همه بگویم من آن چیزی که می فهمم و حس می کنم،هستم. خدایا! هر جا که می روم و هر کاری که می کنم می گویند که تو الان جوانی، این چنین می کنی، پس در نوجوانی چه می کردی؟ یا این که یادم نمی رود، همین چند وقت پیش که نوجوان بودم تا حرکتی از من سر می زد، هی به من نهیب می زدند، الان که این جوری هستی وای به حال این که جوان شوی. ای عزیز، نمی دانم چه کنم که هم به خواسته ها و آرمان هایم برسم، هم بزرگترهایم از من راضی شوند، هم جوانی ام را حفظ کنم و هم از همه مهمتر تو را داشته باشم؛ اما مگر می گذارند؟! افسوس که هر کس از دوران ما تعبیری دارد که به همه چیز می ماند جز نوجوانی و جوانی. خدایا! آنهایی که می گویند در جوانی چنان بودند و چنین شدند، پس آن خطاها و گناهانشان را کی و کجا انجام می داده اند؟ می دانم، اگر چه در جوانی، جوانی کردن بد است، اما در جوانی پیر شدن و یا احساس پیری کردن بدتر. جوان مثل رنگین کمان است که گاهی یک رنگش را می بینند، در حالی که ما چون قوس و قزح هفت رنگ، تجسم هفت اقلیم و هفت سپهر هستی هستیم، در هفت شبانه روز خداوندی و همانیم که سالخوردگان می گویند کاش جوان بودیم.
صاحب من! برای این جوانی تو را شکر.
سلام
خوب هستید ؟ کجایید ؟ کم کم دارم نگرانتون می شم هر جا گشتم رد پایی از تون تو این دو سه روز پیدا نکردم .......
به حال ما هم باشید که در نبود شما اضطراب و ترس و نگرانی جانمان را فرا می گیرد ......
موفق باشید و پایدار.
سلام.سلام.سلام
وبلاگ زیبا و خوبی داری.خدا قوت .دوست داری با من تبادل لینک کنی؟من که حاضرم اگه تو موافقی خبرم کن.منتظرتم.در پناه حق.
این دفتر که دیر به دیر ورق می خورد دلم به شور می افتد.....
سلام
آری ......هرچه تبرزدی به من......................زخم نشد جوانه شد...........هرچه تو خط زدی مرا..............محو نشد ترانه شد..
سلام
اتفاقا من هم همین احساس در طی این یکسال دستم اومد اینکه چه راحت میشه با یک کیبرد و سیم آهنی یه قلبی رو سرشار از شادی کرد و قلبی رو با همین ابزار... بگذریم . به خوبیاش فکر کنیم بهتره.
و اما در جواب پستتون باید بگم که هر یلدایی صبح سپیدی داره پس یلدای استبداد و سکوت و خموشی هم فجری به زیبایی در هم شکستنش داره.
پاینده باشی و سرفراز
salam mesi ziba bod age tonesti ye sari ham be man bezan ghorbanat bye
باشد
جواب سوالم؛گفتارم را ندهید
باشد به بادی که مرا میبرد
بدروووووووووووووووووود
با دیوانگی
دیوانیی از بستر گریخته
سهیک نازنین سلام
خوبی مهربانترین؟
ازراهنمایی های شما ممنونم
منهم آرزومی کنم که همه زندانیان اهل اندیشه رها شوند
درضمن من می خواهم بروم بلوگزپوت و حتما ازراهنمایی
وتشویق ودرسهای شما بهره میگیرم
سلامت باشی
سهیک نازنینم ... قابل این همه تعریف نیستم ... ممنون از پیام زیبا و دل گرم کنندت ... شما هم از امروز جزو لیست دوستان من قرار گرفتید ... خوشحالم که همسایه شدیم ... همیشه موفقو سلامت باشید ... در پناه حق
سلام دایی جون خوبی؟ خوشهالم که من را شناختی من تازه وارد این محیط شدم واین محیط ونوشته های شما را دوست دارم وبرایم جالب است....مرسی از بظر زیبایت عزیزم .... دوستت دارم دوست من...بای
ای نگارشگر تصاویر زندگی بر برگ برگ دفتر عشق دوستت دارم ای آخرین ترانه ی باران من ... بهار من...
سال خوبی داشته باشید..به گلی جوون سلام برسانید ..سری هم به ما بزنید...