پنداشتی
چوکوه...خاموش ودم سردم
بی درد سنگ ساکت؟
نی......قله ام.....بلندترین قله ی غرور
اینک درون سینه من التهابهاست
هرچند نستوه کوه ساکت سردم.......لیک
آتشفشان مرده خاموشم...................................حمیدمصدق
زایش......زندگی......مرگ ودیگرهیچ.... سهیک
زایش.......
بدنیا می آئیم..ازپس یک خاطره ..یا یک اجبار و گاهی هم ازیک عشق.
زایش ما دست دیگران است وآنها به شوق وگاهی هم بادلسردی و افسوس برما نانی می نهند
زندگی..........
نوزادیم......کودک می شویم و کم کم بزرگ و بزرگتر...
ازنوجوانی به جوانی وازجوانی به پختگی و از پختگی با کهنسالی پای می نهیم.
روزها...هفته ها ماه ها وسالهای این دورانها را دردفتری بنام زندگی خود می نویسیم
با همه تلخی هاشیرینی ها...خوشی ها و ناخوشی ها
با همه اندوه ها....افسوس ها ...ودریغ ها
با همه نوشتن ها ..خط زدن ها و دو باره نویسی ها
با همه پیروزی ها و شکست ها
با همه قهرها ...آشتی ها
ما دراین دفتر همه واژه های خوش و نا خوش را یادداشت می کنیم
دوستی هایمان........عشق هایمان....دوستتدارم هایمان....تنفر ها.یمان.وفاداری و پایداری در پیمان هایمان و پیمان شکستن هایمان...............آرزوهای لبریز....دل تنگی های سرریز
سهیک فکرمی کند که زایش او دست دیگران بوده ولی بی تردید درازای زندگی و مرگ او دردست خودش است
سهیک می خواهد دراین واپسین های دوران شمعی کوچک باشد
سهیک اگرچه ابریست دلگیر ولی دوست دارد بیارد تند و آرام و ریز و سرکش.
من دوست دارم فاصله زندگی تا مرگ را با تقدیم زیباترین واژه های دوست داشتن و عشق ورزی پرکنم
تلاش خودرا کرده و می کنم اگرمانند یک درخت هم مفید باشم کافی است.
مرگ.................ودیگرهیچ
مردن حقیقتی است که خیلی ها آنرا انکار و در دوردست های ناپیدا می بینند چنانکه حتی ازفکرکردن به آن ناخرسند می شوند ولی مرگ به باور من بسیار نزدیک است و دردسترس وچشم انداز همگان
درنهایت امید همیشه به مرگ می اندیشم که از واقعیت نمی توان گریخت.
فاصله زایش تا مرگ........نامش زندگی است و تا می توانیم این فاصله را زندگی کنیم...با دوستان و ناآشنایان...باهمه ی مردم شهروجهان.
دوست بداریم........مهربورزیم.....عاشق شویم و درعشق ودوستی خودی را همیشه شناور نمائیم
دوستت می دارم........واژه ساده ایست........آنرا بی بهانه تقدیم همه کنیم وازناآشنایان آشنا بسازیم
دوستان گرانقدرم چه آنهایی که کمتر و چه آنهایی که بیشتر عشق و دوستی را لزلابلای واژه ها و جملات من خوانده و یا می خوانند..................دوستتان دارم بی بهانه........به شما می اندیشم... عاشقانه
ارادتمند و دوستدار همیشگی شما........سهیک آخرین تراانه و زمزمه های باران.
سهیک عزیز:
واقعیت هایی که در دلم فقط تکرار میکردم -به روز کردید.و درست همین است که گفتید مهر ورزیدن -بخشیدن . بخشوده شدن.اما اگر گزیده شدیم چه؟باز هم از محبت لهیده امان بخشی دیگر را و یا همه اش را بی درخواستی بدهیم؟و مرگ .به نظر من قشنگ ترین بخش زندگی مرگ است .نه از سر نا امیدی گفته باشم .جسم میرا است اما ما در جسممان خلاصه نمیشویم که بترسیم و حتمن دنیای ناشناخته بعد از مرگ بسیار بزرگتر خواهد بود و نگاه ما بسیار شکافنده تر .
دوست گرامی با درود
چه زیباست......فاصله تولدتا مرگ را عاشقانه زیستن
چه خوب است عطرتو
بوی تو
رنگ گل واژه های تو
وقتی بدیدارت میایم..........گوئیا
بدنیائی ازنوروشوروعشق و ترانه وامید پای می گذارم
تو بی بهانه خوبی
دوست دارهمیشگی تو
با سلام دوست گرامی
من همیشه از انتقادهای سازنده خوشحال میشوم و هیچ گاه آزردهخاطر نمی شوم
در باره وضع اجتماع با شما موافقم اما نباید همه چیز را به گردن روزگار انداخت
در باره کارایی حکومت های دینی به نظرم اگه ما درست به احکام اسلامی عمل کنیم هیچگاه دچار مشکل نمیشدم
آیا اگر همه ثروتمندان خمس زکات مالشان را درست به موقع بدهند مشکلی به نام فقر وجود دارد اگردر رفتار های اجتماعی احکام دینی رعایت کنیم مشکلی پیش می آید
و این همه چشم چرانی وجود داشت
در باره کشت زار مردان آن را درجاهای مختلف دیدم
یادم نمی یاد کجاها ولی با آن در کل درجامعه ایرانی موافقم
در باره ریشه های اعتیاد و تن فروشی که بر میگردد به مسایل مادی و اشتغال و نبود سرگرمی های سالم برای جوانان باید بگم اگه کسی اینها را نداشت باید معتاد و تنفروش بشه! چه بسا خانواده های فقیری که بهترین جوانان را برای خدمت به این مرز بوم عرضه میکنند
و ممنون از لطفت نسبت به نوشته ام
در باره روشن کردن ریشه ها
دوست من
من بریدم از ریشه
تمام دنیا را
که جای نیشش هست
بروی جان جانا
همیشه موفق موید باشی
خوشحال میشم از راهنمایی ارزشمندتان
اگر اشتباهی می کنم خوشحال میشم برادر کوچکتان را راهنمایی کنید
در پناه حضرت دوست
سلام دوست عزیز
در مورد واژه های پارسی باید بگویم که خیلی خوب است که ما پارسی سخن بگوییم ولی اگر یک باره همه را عوض کنیم نوشته ها و سروده های پیشین فارسی از بین می رود برای نمونه دیوان حافظ و سعدی و مولانا پس باید سعی کنیم تنها ربان روز مره خود را کمی بیشتر پارسی گرایانه بکنیم .
در مورد حروف عربی هم این که به واژه هایی که پارسی اند اما با حروف عربی نوشته می شوند معرب گفته می شود .
همه واژه های پارسی معربند چرا که هیچ کدام از واژه های ما با خط و نگارش پارسی نوشته نشدند .
با درودی گرم ....
این سیر پر است از ابهام و تازگی...
کاش با دیده ای روشن گام به دنیای فردای خویش بگذاریم....
شاد باشید و همواره شاد شاد شاد.....
سهیک عزیز
ما هم دوستت داریم بی بهانه...
سهیک همیشه باران است و نه اخرین ترانه باران
سهیک به اندازه تمامی شبنم های ایران پر از اندیشه پاک است
سهیک ترانه خوان است
ترانه خوان حقیت و درد...
سهیک قدمهاییست پر درد اما همچنان رهرو
سهیک یک ایرانیست
نازنی سهیک عزیز هم میهن با ارزشم به امید آزادی تو و یاور دوستانت
مرگ بعد زندگی بعد مرگ بعد زندگی ...... خوش باشیم وخوش خواسته باشیم احوال دل یاران را
من معتقدم وقتی همه چیز وهمه کس را دوست دارم..آسمان کوه زمین اب ودرخت کودک وپیر وجوان و....همه شان مال من است....من غنی ام.....ثروتی بالاتر از این نیست با عشق همه چیز مایملک ماست......شاد باشی دوست من
سهیک نازنین سلام
خوبی؟ عزیز مهربان
ازراهنمایی و انتقاردشما ممنونم
درست است باید فاصله تولد تا مرگ را تا می توانیم خوب زندگی کنیم....خیلی زیبا می نویسید
ومن همیشه ازنوشته های شما لستفاده می کنم
شادو سلا مت باشید
سهیک عزیز ..... دوست من
تو معلم من بودی.....
تو به من درس زندگی را آموختی .......
تو به من اموختی که دوستت دارم را بی بهانه بگویم :
به همه مردم شهر....
پیر مرد تنها.... کودک بازیگوش.... دختر همسایه....
تو به من خدا را شناساندی آن خدایی که مرا میفهمد ..... آن خدایی که مرا میداند....
تو به من عشق را اموختیی.... و اینکه عشق در همین نزدیکی هاست...
وبزرگترین چیزی که از تو آموختم :
آن چیزی را بپذیرم که خودم به آن رسیده ام نه تراوش ذهن دیگران
و من از تو اندیشیدن را آموختم.......
دوستت دارم ...........
دوستت دارم..............
دوستت دارم.............
سهیک خوب
فاصلهی بین تولد و مرگ نامش زندگیست ... اما ایا هر گذر از این مسیر را میتوان زندگی خواند؟ و یا چگونه گذری خواهد بود این نام زندگی؟
مرگ نیز نوعی تولد است تغییر شکل داده
ترسی در آن نیست وقتی به خود مطمئنیم
وقتی بر این باوریم که زیبا زیستیم و از این زیستن راضی
نه برای خشنودی فردی که برای رضایت انسانی خودمون
ما زیستیم به معنای زیستن نه به معنای نفس کشیدن
ما زیستیم از برای بودن نه برای ماندن
ما زیستیم از برای عشق
عشقتان پایدار
وجودتون سبز
و طراوت باران این دیار همیشه مانا
در پناه معبد عشق
دوستی می گفتن :
در عرض یک دقیقه یک نفر رو میشه خرد کرد در عرض یک ساعت میشه یکی رو دوست داشت در عرض یک روز میشه عاشق شد ولی یک عمر طول میکشه تا بتونی فراموشش کنی
پاینده باشین و مانا
سلام٬ امیدوارم خوب باشین ٬ خیلی زیبا نوشته بودین ٬ مثل همیشه ٬ ممنون که پیشم اومدی ٬ در پناه آسمان ...bye bye honey
سهیک جان ما رو دوست نداری به ما سر نمی زنی؟
همه دوستت داریم هم تو رو و هم یاور رو
سلام سهیک جان
خوبی؟
پشت سدی سنگین
از سکوتی غمگین
دل تنهای من آنجا مانده است
مثل یک پرنده خسته
به دنبال شعاعی از نور
تا کی آغاز کنم از سر نو
جنب و جوشی که بفرساید ازآن
تن این سد ستبر...
انگار مدتی است که احساس میکنم
خاکستریتر از دو سه سال گذشتهام
احساس میکنم که کمی دیر است
دیگر نمیتوانم
هر وقت خواستم
در بیست سالگی متولد شوم
انگار
فرصت برای حادثه
از دست رفته است
از ما گذشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند
فرصت برای حرف زیاد است
اما
اما اگر گریسته باشی…
آه…
مردن چقدر حوصله میخواهد
بیآنکه در سراسر عمرت
یک روز، یک نفس
بیحس مرگ زیسته باشی!
انگار این سالها که میگذرد
چندان که لازم است
دیوانه نیستم
احساس میکنم که پس از مرگ
عاقبت
یک روز
دیوانه میشوم!
شاید برای حادثه باید
گاهی کمی عجیبتر از این
باشم
با این همه تفاوت
احساس میکنم که کمی بیتفاوتی
بد نیست
حس میکنم که انگار
نامم کمی کج است
و نام خانوادگیام، نیز
از این هوای سربی
خسته است
امضای تازه من
دیگر
امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم
ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم
آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد
و لابهلای خاطرهها گم شد
آنجا که
یک کودک غریبه
با چشمهای کودکی من نشسته است
از دور
لبخند او چقدر شبیه من است!
آه ای شباهت دور!
ای چشمهای مغرور!
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم
بگذار…
بگذریم!
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است!
کدامیک از درختانی که زیر سایه شان با هم قدم زدیم، قسم بخورند
تا تو صداقت نگاهم و پاکی عشقم را باور کنی؟!
کدامیک از درختانی که زیر سایه شان با هم قدم زدیم، قسم بخورند
تا تو صداقت نگاهم و پاکی عشقم را باور کنی؟!
درود بر هر که بعد از خدای رحمان ماندنی است تقدیم به فری گلم دوست داشتنی ترین دوست من فریبا لطفی...به تمام فریبا های دنیا تبریک میگویم...فریبا به معنی(دل ربا .زیبا)