برآستان جانان گرسرتوان نهادن.....................گلبانگ سربلندی برآسمان توان زد
باعقل وفهم ودانش دادسخن توان داد
چون جمع شدمعانی..گوی بیان توان زد خواجه شمس الدین محمدشیرازی
سپاس....
پرودگارا.......آفرینش گرا!
برتو درود ....برآستان تو سپاس
آفرینا برتو که به من ذهنی پویا
واندیشه ای خلاق دهش کردی تا...
راه را از چاه وخرمهره را ازمروارید بازشناسم
سپاس مرتورا که ذهنی کنکاشکر وجستجوگر بمن دادی
که نام والای تورا ازمیان نامهای دروغین بازشناسم
بزرگا...عاشقا..مهربانا
آفرین برتو که درچشم انداز من نوری روشن کردی
تا تاریکی ها راببینم و بیراهه ها ...کج راهه ها... بن بستها و کوره راه ها را ازراه....تمیزدهم
توبزرگی...آنقدربزرگ که
همه خوبی ها..شادی ها...مهرورزی ها...انسان دوستی ها
تنها درتو فشرده اندوبس
تو نه جباری ونه مکار ونه قهار!
نه کسی رانفرین می کنی!
ونه سوگند می خوری!
که این ها تنها درشان انسانهای دون است
تو زن را برخلاف پندارشیادان
نه ازدنده مردان آفریدی !
ونه این گل برگهای لطیف را
برای کامجویی آنان!
زنان گلزارسرشاراز گل و ریحانند
نه کشت زارمردان جهت کاشتن
نهال شهوت و تجاوز وجنون !
آنها که شان توراتا این درجه پائین میاورند
شیادانی بیش نیستند که درپی فریب آفرینندگان تو
برای نشرباورهای بزه کارانه و خرافی خود مرزهای
شرف واخلاق راپشت سر نهاده وتورا پست وحقیرمی نمایانند.
پروردگارا.....جان پرورا
مرا آنچنان توانی ده تاقادرگردم
این همه این پیرایه های زشت را ازوجودتو بزدایم
وتورا آنگونه بنمایانم....که هستی
و بمن آن چنان قدرتی ده تاخانه سیاه کاران راَ
آفرینشگرا....مهربانا!
مرا یاری کن تا نیروی خامه درکف داشتن ازمن سلب نشده
دمی ازپیکاربا جهل و جنون و خرافات بازنیایستم
با بکارگیری ازتوان خلاق اهدایی تو
برای آزادی ورهایی انسانها از بند
جهل و خرافات وواپسگرایی کوشش می کنم
پس چنان
توانمندم کن که هم چون پیام آوری سرشارازدهش و بی ادعا و کتاب همه را عشقانه دوست بدارم.
ای تو.!....ای بزرگ...اما هم چنان.... تو!
تویی نگاهبان و بشارت دهنده
شورونوروخنده وشادی وشوق وسرور
درودبرتو.... ای. سزاوا رعا شقانه ترین سپاس
ای دوست داربی دریغ و بهانه انسان.............درودبرتو....سپاس...........مرتورا سپاس
سهیک نازنین سلام
خوبی مهربون؟
بسیارزیبا مانند همیشه
نیایش از این گویا تر وزیباترتاکنون نشنیده ام
خوش بحالت یک به آن پروردگارمهربانت رسیده ای
خیلی زیبا بود ومرا کلی بفکرفروبرد ممنون
شاداب وسالم و سرحال باشی
سهیک جان درود
بسیار نیایش زیبایی نوشتی
قلمت همیشه روان باد
بدرستی این پروردگاریست که باید شناخت
نا آنکه گردنه بندان معرفی می کنند
نیایش تورا نوشتم واگراجازه دهی مدتی بعددروبلاگم بگذارم
باتشکر...موفق و سلاکت باشی
سلام سهیک نازنین
از کامنتهای زیبات ممنونم خیلی بهم لطف داری
متنت هم چون همیشه زیبا بود و در نوع خودش بی نظیر
تا بعد
که...........عاشقان.........خسروان......... ملت......... عشق اند.........
زیباست و تفکر بر انگیز.....
شاد باشید و برقرار.....
همیشه و همیشه..... جاودان...
نیایش دلنشینی بود...
سهیک نازنین سلام
نیایش زیبایت خیلی برایم جالب و خواندنی بود
ای تو
ای بزرگ
اماهم چنان......تو
این متن را باید چندبارخواند تا به عمق آن پی برد
قلمت همیشه پرتوان و دلت شادباد
دوستدارهمیشگی شما
دوست خوبم درود
چه نیایش زیبایی کاشکی همه یادبگیرند این را
راستی که پروردگار همین است که می شناسی
خیلی خوب بود آفرین برشما
سالم وسلامت وپروزباشید
دوست عزیزم سلام
مدتی نبودم ببخشید
خیلی زیبا و پرمعنی بود نیایش به این قشنگی ندیده بودم
موفق وشاداب باشی
سلام
ممنونم از حضورتون
نیایش زیبایی بود.
قبل از اول اینکه شباهنگ هنوز نمیتونه عنوان یه بلاگر رو خودش بذاره حالا شما لطف دارید جای بحثی نیست و اینوهم حالا بذارید پای حضور مستدام و انتقادهای همیشگیتون!!! و اما منت میگذارید ای یار قدیمی که اسمی از شباهنگ در وبلاگتون قید میکنید . حالا لطفا به همه جوانبش فکر کنید سهیک عزیز . مبادا قید نام من مبتدی و ناشی و بقیش یادم رفت... باعث کدورت سطور دل انگیزتان گردد مهربان !!
در هر حال پیشاپیش تولد یکسالگی وبلاگتون رو تبریک میگم.
امیدوارم که قلمتون هر روز بیش از دیروز پربارتر بطپد.
پاینده باشی و سرفراز.
راستی این تیکه:
« بارانم و بی بهانه می بارم »
چقدر منو به فکر برد. خیلی قشنگ بود و به دلم نشست.
سلام
وای چه نیایشی
خیلی خوشم آمد
آخرش هم که معرکه بود..........عاشقان خسروان ملت عشقند
پیروزباشی عزیز
سلام
زیبا ودلنشین بود
نیایش بی نظیر
باتشکرازمهربانی وتشویق شما
موفق باشی
با سلام و درود... سهیک نازنین و ارجمند... مدتیست که از هم بی خبریم... باور کن از کهولت نیست که حتی از خودم هم بی خبرم... آیا ایمیلهای من رسیدند؟ خواندیشان؟ گاهی خبری بده از خودت حتی اگر من نبودم !! که جایگاهت در دلم همیشه رزرو است !!
سکوت سرشار از ناگفته هاست
................
............
اعتراف به عشق های نهان و
شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت
حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من
راستی این خدایی که به درگاهش نیایش کردی چقدر برام غریبه است.کاش منهم زبانش را میدانستم تا .......اخه خدایی که من میشناسم حتما باید برایش گریه کنم تا جوابم را بدهد .تا اشکم را نبیند به حرفم گوش نمیدهد.
دوسن نازنینم سهیک برتو درود
مدتی بدلیل مشکلات نبودی یعنی نوشته را متوقف کرده بودم
واکنون می خواهم دوباره شروع کنم البته با کمک و راهنمایی
محبت آمیز شما.
ازنیایش بسیار عمیق شما بسیاراستفاده کردم
ونیایش یعنی این..قلم شما را تحسین می کنم
همیشه ازشماآموخته ام و هم چنان شاگرد شما هستم
دوست دارهمیشگی شما..مینو
برایتان آرزوی موفقیت وسلامتی دارم
درود بر شما بسیار زیبا مینویسید و آنچه از دیگران آورده اید نیز زیبا بود!موفق باشید
سلام این نظر رو برای متن پایینی نوشته بودم که نتونستم براتون بفرستم الام اینجا می زارم تا ببینید ......
سلام
شما تعریف های کاملا درستی درباره فرهنگ و تبادل فرهنگی و تهاجم فرهنگی کرده اید ..... پس نیازی به سخن بیشتر نیست چون شما گفتنی ها رو گفتید ..............
راستی این دفعه شما بر من پیشی گرفتید و من یک متن شما رو ندیدم .......ولی خب من نظرمو می گم ........یک روز که چشم من از پنجره
افتد به آفتاب
می بینم آفتاب تورا درآفاق باورم... این قسمتش واقعا قشنگ بود ..........
و این که اگر اجازه بدید یک متن نوشته بودید که بر دل من بد جوری نشست را در یکی از وبلاگ هایم به کار ببرم اجازه هست ؟
موفق باشید و پایدار
سهیک جان سلام
خوب که هستید
نیایش سهیک یعنی نیایش یک عاشق فریادگر ودوست دارانسان.......چندبارخواندم بسیارلذت بردم
خلاقیت شما براستی ستودنی است
سالم و سرحال باشه دوست خوبم
سلام
ممنون .
هوا ترست به رنگ هوای چشمانت
دوباره فال گرفتم برای چشمانت
اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا
قبول کن که بریزم به پای چشمانت
بگو چه وقت دلم را ز یاد خواهی برد
اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت
دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست
که مانده در عطش کوچه های چشمانت
تمام آینه ها نذر یاس لبخندت
جنون آبی در یا فدای چشمانت
یکی بود و یکی نبود اونی که بو د تو بودی و اونی که نبود من بودم یکی داشت
و یکی نداشت اونی که داشت تو بودی و اونی که تو رو نداشت من بودم
یکی خواست و یکی نخواست اونی که خواست تو بودی و اونی بی تو بودن رو نخواست من بودم یکی آورد و یکی نیاورد اونی که آورد تو بودی و اونی که جز تو به هیچ کس ایمان نیاورد من بودم
یکی برد و یکی باخت اونی که برد تو بودی و اوبه تو باخت من بودم
یکی گفت و یکی نگفت اونی که گفت تو بودی و اونی که دوست دارم رو به هیچ کس جز تو نگفت من
درود سهیک گرانقدر
سپاس ... مر تو را سپاس
با تو ٬ همه ی رنگ های این سرزمین را آشنا می بینم
با تو ٬ همه ی رنگ های این سرزمین مرا نوازش می کنند
با تو ٬ آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
با تو ٬ کوه ها حامیان وفادار خاندان من اند
با تو ٬ زمین گاهواره ایست که مرا در آغوش خود می خواباند
ابر حریری ست که بر گاهواره ی من کشیده اند
و طناب این گاهواره را مادرم ٬ که در پس این کوه ها همسایه ی ما است در دست خویش دارد .
با تو ٬ دریا با من مهربانی می کند
با تو ٬ سپیده ی هر صبح بر گونه ام بوسه می زند
با تو ٬ نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می کند
با تو ٬ من با بهار می رویم
با تو ٬ من در عطر یاس ها پخش می شوم
با تو ٬ من در شیره ی هر نبات می جوشم
با تو ٬ من در هر شکوفه می شکفم
با تو ٬من در طلوع لبخند می زنم ٬ در هر تندر فریاد شوق می کشم ٬ در حلقوم مرغان عاشق می خوانم ٬ در غلغل چشمه ها می خندم ٬ در نای جویباران زمزمه می کنم
با تو ٬ من در روح طبیعت پنهانم
با تو ٬ من بودن را ٬زندگی را ٬ شوق را ٬ عشق را ٬ زیبایی را ٬ مهربانی پاک خداوندی را می نوشم ...
بی تو ٬ من ...
تندرست و پیروز باشی .
سلا وبلاگ قشنگی داری به من هم سری بزنی خوشحال می شم
بنویس ...
... تازگی دارد عشق !
سلام سهیک جان
خوبی؟
شرمنده خیلی دیر اومدم
اینروزها امتحانام دارند شروع می شن زیاد فرصت نمی کنم بیام
یه روز به همراه یک انسان خداپرست به جایی رفتم .جاعتی رو دیدم که با شادی وهیجان از خداوند طلب بخشش میکردند و به همین شیوه خواسته خود رو مطرح میکردند و به راز و نیاز مشغول بودند.من هم مثل بنفشه جان مدتی هاج و واج به دور و برم خیره موندم که مگه میشه ...؟آخه تو این فرهنگ لعنتی ما.....؟
سلام ... دلم برات تنگ شده بود .
سلام به دوست قدیمی
خیلی خوشحال شدم که بازم پیش ما اومدی
بازم ازاین کارا بکن.
قدمرنجه کردهاید و نیایشم را «نسبتا» زیبا خواندهاید ! چنین میاندیشم که نیایش هر چه باشد چون برای ذات اقدسست زیباست و برای من کافیست که همو آن را زیبا پندارد ؛ گاهی حسرت شبانی را در دل میپرورانم که گیسوان الهش را به دندانههای پاکدلیش شانه میزد و خداوندگار نیز چه سان نکو پاسخ نیایش وی را با عتاب بر کلیم خویش که در مقام نکوهشش برآمده بود ، ارزانی داشت ... مان مانید ...
سلام ٬امیدوارم خوب باشین ٬خیلی زیبا بود ٬ مثل همیشه... ممنونم که بازم پیشم اومدین ٬ در پناه آسمان ... bye bye honey
سلام به دوست همیشگی
نه من دوستانم رو فراموش نمیکنم هیچ وقت . اما دیدم که اینقدر شما و دوستانت پر بار و دانا هستید که من نادان جایی برای ورود به این محفل گرم ندارم . و آمدم جز رنجش خاطر تو ندارد پس تا وقتی یاد نگرفتم که چطور سخن بگویم مرا عفو نمائید دوست به قول شما دیرینه . فقط بدان هیچ دوستی قدیم وجدید نداره و همیشگی است اگر خودمان بخواهیم .
همیشه شاد و پایدار باشی دوست من
با سلام
نظر شما را که خوندم لذت برم
دوست منمن هیچوقت نخواستم زیر آبی برم در پی مخفی کردن حقایق باشم نوشته آخرم به عنوان مردان استسنایی نمیدونم چگونه باعث شده این طور فکر کنید نفی کامل حرفهایم است
من به عنوان یک مرد نوشتم
دوست من اگر مردان استسنا هستند زنان استسنای هم هستند که ازادی که به
آنها داده می شود سو استفاده میکنن
مثلا در محیط های دانشگاهی دختران آزادتر هستن میزان مصرف سیگار 6 برابر میانگین کل زنان ایران است زنانی که به خاطر چند نمره در دانشگاه خود فروشی میکنن
اینها حقایقی هست که وجود داره
خدا کنه روزی برسه مرد زن به شخصیت واقعی خودشون
پی ببرن و قبل از هر چیز بفهمند زن مرد اول دو انسان هستن
خوشحال میشم از دیدارت
آرام که قدم برداری و با کسی کاری نداشته باشی، آرام می آیند و از از کنارت می گذرند.
آنگاه که چشم بچرخانی و با یستی ، چند لحظه ای بعد می بینی که ایستاده اند و نگاهت میکنند.
آرام که باشی می بینی که زندگی چقدر آرام در حرکت است.
همه چیز آهسته پیش میرود. نزدیکت میشوند. کلام، نقطه ی تلاقی ارتباطتان میشود.
آرام که راه میروی ته کوچه ی بن بست را میبینی. ولی باز به راهت ادامه میدهی.
صداهای ناشنیده زیادی را میشنوی.
با خودت میگی .
چقدر زود به آخر راه رسیدم