آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

شب است اینجا...............................................سهیک

شب است ....اینجا

 

چراغی نیست...نوری نیست

 

تمام کلبه ها خاموش و بی رنگند

 

سکوتی ممتدی درشهرمی گردد

 

نه فریاد.... ازسر ...دردی

 

نه نجوایی زدل شوری

 

صدای زوزه ازدور می آید.

 

زنی درزیرشلاق جنون مرد

 

بخودازدرد می پیچد

 

خبابان پرسه گاه گربه های لاغروبیمار

 

گذرجولانگه بی سرپناهان است

 

کنار کوچه های سرد و بی عابر

 

کسی مشغول تخدیراست.

 

نگاه مهربانی رخت بربسته

 

ازاین محنت سرای خالی و مخروب

 

همه از هم گریزانند

 

همه از هم پشیمانند

 

شب وسرما واندوه وپریشانی و

 

فقروبی سرانجامی

 

میان سفره ها ی مردمانی بیش

 

عریان است.

 

سکوت مبهم و بغضی فروخورده

 

نشا ن دارد زدفن باد

 

وتوفانی که وقتی موسی برداشت خواهد شد.

 

فروغی نیست...نوری نیست..روزی نیست

 

شب است اینجا....شبی آبستن فردای

 

شوق وشور وآزادی.

 

 

تهران.........تیرماه 84 سهیک