شبی تاریک چون دلهای بدکیشان
میان راه ناهموارو پیچاپیچ
نمای دور مه آلود وناپیدا
صدای زوزه گرگی...نه...گرگانی
که از دیدار تن ها مست و خوشحالند
میان دره ها پیچید.
.......................
دمی دیگر صدا خاموش..
وگرگان سیر....با لبهای خون آلود
وبرراه میان کوه...
تنها ردخون پیداست.................
یکی برقبرکوروش سالهای پیش باتردیدمی گفت این سخن : مردم!......بیاسائید.....راه گردنه امن است!