آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

هرگزنمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق.

ایست گاه نخست.....شانزدهم آذرروز دانشجو

 

روز شانزدهم آذرروز دانشجو بر تمامی دانشجویان مبارز وآگاه..

رها و درزنجیر.............تلاشگروپویا

خسته و سرشا ر.....خموش وگویا..................تهنیت باد.

 

ایست گاه دوم.......ابوالعلا معری(1057-937)

 

ابوالعلا احمدبن عبداله معری چکامه سرای بزرگ عرب درشهرسوریه نزدیک حلب زایش یافت

معری پس از کسب شهرت بعنوان یک چکامه سرا مدتی اززندگی اش را دربغدادگذراند ودرنهایت درزادگاهش معره درگذشت

 

معری درمدت بسیار کوتاهی توانست خودرا بعنوان یک متفکرژرف اندیش وشکاک به جامعه آن زمان معرفی نماید

شهرت این چکامه سرای آزاد اندیش نابینا دربین مردم خشم گروهی راکه منافع قشری خودرا درلابلای سروده های این شاعردرخطرمی دیدند برانگیخت بگونه ایکه اورا بارها متهم به رفض و بدعت نمودند.

معری معتقد بود که موجودات زنده نباید مورد اذیت وآزارودرنده خویی انسان قرارگیرند لذاازسن سی سالگی

گیاه خواری پیشه نمود.............نمونه ای ازچکامه معری....

 

جنگ های مقدس.............آثارمقدس..............نوشته های مقدس و.....

ارزش هیچ کدام به باورهای هندو ها نخواهدرسید

زیرا شوروباوروجسارت به آنها ندا می دهد

که بدن خودرا روی شعله های آتش بیاندازند.........براستی که مرگ یک خواب درازی بیش نیست...

وتمامی بیداری روی مرده های ماست...............ودرآنجا ما آرمیده و حرکتی نخواهیم داشت..

آیامن بایدبرای آرمیدن در آغوش خاک وحشت داشته باشم؟

آیا آغوش مادرتوچه اندازه نرمی گهواره ای را دارد؟

زمانی که روان بدون شکل من درگذشته است

بگذاربارانهای غیرتازه استخوانهایم را بسوزانند.

ومن نیزمانند مرده هندوها وحشت ندارم

که درژرفای شعله های آتش بلعیده شوم

براستی که فرشته آتش زبان نرم تری دارد.

 

ایست گاه پایان..........دمی با خیام...

ما ئیم و می و مطرب و این کنج خراب..........جام دل و جام باده پردردوشراب

فارغ زامیدرحمت و بیم عذاب..........آزاد زخاک و باد و ازآتش وآب.