آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

بابوسه ای گرم بردستهای سردکودکان کار وزنان و دختران بیدار

ایست گاه نخست....برگی ازدفتردل تنگی ها

 

دیارمن درانبوه متراکمی ازدود ومه وسرب گم شده است.

مشعل های شعله ورنماد دیاری است که بیشینه مردم آن سرمارا باتمامی وجودخود احساس می کنند.

طلای سیاه لقب داشته های آدمهایی است که تنها ازسیاهی اش بهره مندگشته بی آنکه رنگ طلایی اش رادیده و یا اثرش راحس کرده باشند.

انبوهی ازمردم گرسنه باکاسه های خالی درپشت خط فقر صف کشیده اند تابی عدالتی را درعریان ترین نوع ممکن بنمایش بگذارند.

کودکان کاربا دستهای ظریفشان خشت می زنند...گل میفروشند...کتک میخورند..تحقیرمیگردند تا چهره زشت دیگری ازفقروبهره کشی و بی سرانجامی را به نمایش بگذارند...آنها فرزندان درد و فقر و رنج اند.

دخترکان نوجوان وجوان درخانه  با استبداد وخودرایی وشک وتردید و اندیشه وباورهای ناهمرنگ زمان پدر و مادر وبرادر وشوهر تحقیر می شوند و درجامعه با کوچک شماری ونابرابری و قوانین تبعیض آمیزمرد نوشته!....تنبیه وتهدید.

زنها..............مادرها...............این عاشق ترین ها........هم چنان عیال و ضعیفه! خوانده می شوند وبه شمارنمی آیند.

 شلاق و کتک وضرب و زور و تحقیروتوهین وقتل.....گریه وشیون و فریاد و درماندگی و تسلیم..برنامه روزانه و هفتگی بسیاری از زنهایی است که در این برهوت دل تنگی ها ازنهایت درد پنجه بدیوارکشیده  وبغض خودرافرومی دهند.

صبوری.......تحمل.......مدارا........ وپذیرش این قرارستم گرایانه:......ورفتن بالباس سپید و برگشتن با کفن همچنان سپید! رامجبوربه تحمل اند.

 

اشک و اندوه و درد است و مجال  سکوت ازکف رها

اکنون زمان وصف گل وعشق وعیش و طرب و بهار نیست

فصل نیشترزدن به دمل های چرکین پنهان و پیدائیست

که تمامی پیکر واندام زنان وکودکان کاررادرنوردیده اند

 

می دانم که این بغض های فروخورده دیریازود...فریاد

واین اشکهای دل تنگی ومدارا.. سیل بنیان برافکن خواهند شد

تا کاخهای بتونی و اتمی ستم کاران را بنیان برافکنند

آی! باشماهستم سردمداران جهل و جنون وکشتار

بترسید...ازپینه های دست کودکان کار

ازسرریزی تحمل زنان ودختران دربند  ناگزیروناچار

 

ایست گاه دوم......گوته ومنظومه فاوست.

 

من به جهان آنسوی مرگ لاقیدم

وهنگامی که این جهان ویران گردد باآن جهان انسی ندارم

زیرا من فرزندزمینم ورنج یا شادی را تنها دراین جایگاه ادراک می کنم

ودرآندم که تلخ ترکش می کنم...برای من یکسان است که حتی گیاهی از گورم نروید

زیرامراباجهان دیگرکاری نیست.....هیجانات آن جهان!هرنامی که داشته باشد کنجکاو نیستم وصفش را بشنوم

واینک..............آیادرآن سامان...............فرازرو فرودی هست یانه؟

 

ایست گاه آخر............سپاس و  تقدیم دوستت دارم ها

 من وهم صحبتی اهل ریا....دورم باد

ازگرانان جهان رطل گران مارابس!٬٬٬.........بچاست تاواژه دوستت دارم را به دوستان وفادار وهمیشگی ام تقدیم کنم

صبا-حاجیه-بنفشه-پری دخت-قاصدک-رعنا-شازده خانم-هانا-ملکه سبا-پرند-زهره-شاپرک-عسل-جواد-فرداد-یحیی-آرش-ابریشم-ترانه -ع-سربدا روآزیتا وهادی وگلدونه واندیشه ووو...............مهرافشانی تان پایدار.......دوستتان دارم بسیار

 

 

 

.