داستان بلند سفر……………..سهیک
چوازاین کویروحشت به سلامتی گذ شتی
به شکوفه ها….به باران
برسان سلام ما را……………………….. استا د شفیعی کدکنی
سفرچیست؟
سفریعنی جدا شدن…. دل کندن..دل بریدن
وقتی سفرمی کنیم…. یعنی ازکسی… جیزی و یا جایی…خسته ایم
سفریعنی پاسخ به بی قراری
وقتی سفرمی کنیم یعنی به قراری مان گوش کرده ومیدان داده ایم
وقتی سفرمی کنیم یعنی قرارنداریم
وتوان وتاب ماند نمان نیست
سفر تنها یک تغییر ساده فیزیکی- جغرافیایی نیست بلکه مااندیشه..باورو ذهنمان راهم جابجا می کنیم.
آمادگی برای سفر….
درسفرهای انتخابی واختیاری ما درابتدا تلاش می کنیم تا بگونه ای مجازی درذهن خودازمکانی دل کنده و به جایی دیگر دل ببندیم… بنابراین ما قبل از انجام سفرفیریکی به مکانی دیگردرابتدااحساس خودرا به مکان مورد نظرفرستاده وسپس جسم خودرابه دنبال آن روانه می نماییم.
سفرخوش ابتدای بدسرانجام….
سفردرنفس خوداقدامی لازم بوده چراکه نوعی ایجادتحول ودگرگونی برای توقف تکراراست وبه همین دلیل شروع بسیاردلچسبی دارد….ما دردرازای سفر به نوعی خودفراموشی پناه می بریم یعنی سعی می کنیم به جای قبلی خودفکرنکرده وخودراازآن دوربداریم واین یک شروع وگذران دلخواه ولذت بخش است.
هرسفری را لاجرم انتهایی است و بنابراین پایان سفر وزمان دل گسستن ازمحیط تازه دشوارترین زمان سفراست چراکه دوباره باید همان مراحل قبل از سفررا ازجهت آمادگی ذهنی پیداکرد با این تفاوت که بی تردید هرسفری برای ما یادواره ها و تجربیات شیرین وگاهی تلخی راهم درکنارخوددارد..
بسیارسفرباید……….. تا پخته شود خامی…
سفردردرون خود….شگفت انگیزوماندگارترین ومفیدترین سفر…
یکی ازبزرگان اهل تفکرمی گوید: انسان موجودغریبی است چراکه به دوست داردبه همه جا سفرکند// قاره ها را ببیند به فتح کوه ها وقله ها همت ورزد ولی متاسفانه کم تربفکرسفربه درون خود می افتد!!
وسفربه درون خودیعنی گشت وگذاری درخود// انداختن نگاهی ژرف به درون خود// به پستو ها ومخفی گاه های ذهن ودل خود// برای خانه تکانی // برای نظم بخشیدن// برای ارزش گذاری براندوخته های فکری خود وبرای تمیزکردن ورفت وروب گنجینه باورها وداشته های خود// برای پیرایش وویرایش نمانگار اندیشه وکردارومنش ورفتارخویش// جهت پاکسازی و بهسازی وروزگونه کردن یادگرفته های خود// برای غلط گیری// خط زدن و دوباره نویسی کارنامه دوران زندگی وخلاصه نوسازی وایجاد تحول دردرون خویشتن خویش…
دراین سفر ما تنهائیم وکسی جزوجدان بیدار وخردهشیارما درکنارمانیست // بنابراین شرم وخجالت وتحقیروتنبیهی متوجه ونظاره گر ما نیست چرا که خودهستیم وخود/// وتنهای تنها باخود// قاضی خودومجرم نیزخود ودادگاه وجکم آن نیزهرچه باشد دست نوشته خود…!
آیا تا کنون به درون خود سفرکرده و یا حتی قصدسفرکرده ایم؟؟؟
قصد سفری دیگربه درون خودکرده ام….می خواهم درون خودراژرف تربکاوم….
نمی دانم این سفرچه مدت به درازا می کشد؟؟…. وقتی بازگشتم بی تردید به بازدید شما نازنین ها خواهم آمد
پوزش و شرمندگی ام را قبول کنید….. دوستتان دارم… بی بهانه وبسیار…تا وقتی دگرسبزباشید…
سبز وشاد کام و شاد وسرفراز....... سفرکرده و خشنود ازسفر........سفربه درون خود.
سلام عزیزم
سال خوبی رو برای شما ارزو میکنم
خوشحال میشم پیشم بیای...
تا بعد
((سهیک )) شفاف من .. مواردی که ذکر کردید درست . ولی عزیز جانب رادر .. عشقی که دست نیافتنی باشد و به قول شما در پیچا پیچ چیستان عشق سردر گم و سرگردان باشد . عشق است . وگرنه نازنینم عشقی که به وصالی ختم شود که فقط دلبستگی های شدید و علاقه های پاک و سالم و ارتباطات روحی جسمانی است .. موقعی که در مفهوم شما عاشق به معشوقه میرسه و از لذت وصال سیراب میشه . و حالا حتما عشق یه مرد به زن و یا پدری به فرزند یا انسانی به کار و گل و گیاه . و یا هر عشقی که نوعی رابطه لمسی یا بصری یا سمعی پیدا کنه دیگه تخیل و اندیشه ترو وا میداره برای جستجو کردن و در حیرت ماندن و پی بردن به معالم و معاظم و چون سیراب میشی چون چشمت رو از محبوبت پر میکنی دیگه دغدغه ای نمیمونه و خواه ناخواه این علاقه کم رنگ میشه . نه اینکه از بین بره . ولی شور و هیجانشو از دست میده .. تازه ... اینها تجربیاتیه که باید انسان مزه مزه کنه تا به حقیقت محض عشق برسه .. خداوند اینو خواسته که توی رهگذر این وادی های عشقهای حقیقی و مجازی زمینی رو لمس و درک کنی تا به عظمت والای عشقی بالاتر و والاتر از اون یعنی عشق به خداوند قهار برسی . و معبود و محبوب یکی بشه . و این بدان منظور نیست نازنینم که یعنی شما در علاقه هاتون و احساساتتون به اطرافیان خواه انسان یا حیوان یا نبات عشقی حقیقی ندارید .. ولی بازم اگر واقعا در معرکه این عشق قرار بگیرید میبیند جان خودتون و مصالح خودتون را در تنگنای معرکه های عاشقونه بر محبوبتون که خواه بشر یا جماد یا هر چیز دیگری باشد اولویت میدهید .. عشق حقیقی از جان گذشتگی داره . مثه شهدا’ مثه اونائی که عاشق وطن هستند . این عشق حقیقیه . مثه کسی که برای نجات عقایدش از هستی خود بگذره .. ول یبازم منکر آن نیستیم که رد زندگی های روزمره عشق و علاقه نیست . باید باشه باید این مفهوم لمس شود تا مفهوم حقیقی برایت واضح شود . فدای تو سرابی .
شفافترینم .. ممنونم ازاینکه با من وارد مباحثه شدی . و من عشق رو مختص به شخصی یا قومی یا ایل و تباری و یا دیانتی نردم . من فقط خواستم از یک دیدگاه اونو بررسی کنم همین نازنینم .. ایمیل من همینه که شما میبینید . آی دی مسنجرم هم همین . اول شما پیش قدم شوید ایمیل بدهید بعد من ادد میکنم ..منم بسیار از آشنائیتون خوشبختم . راستی من با اینکه در این راستا درس خوندم و همش در حالت سیرو سلوکم . ولی خیلی هم عادی و طبیعی و شیطونم .. شیطنت خاص خودمو دارم .. این شخصیت فقط برای اصحابش گل میکند .. وگرنه باقی روزگارمو با همون زن بودنمو و یکی از مردم همین تبار بودن سر میکنم .. مرموز نیستم .. کشف شدنی نیستم چونکه کشف شده ام .. ظاهر و باطن تضاد داره ولی منسجم هم هست ..
نازنین خیلی غریبم
با هوای تو صمیمی
دیده بودمت هزار بار
توی رویای قدیمی
به نگاه چشم گریون
یه فرشته رو زمینی
چشامو بروت میبندم
تا که اشکامو نبینی
با تو فریاد یه آه را
می کشم تا اوج باور
دلای آبی همیشه
میمونن بی یار و یاور
از کجا باید شروع کرد
قصه عشق و دوباره
تا همه بغضای عالم
سر عاشقی نباره
غربت آرزو هامون
دل طاقت و شکسته
نگو تو شهر حقیقت
واسه ما جایی نمونده
نگو دیره واسه گفتن
سهم از دنیا همینه
که تو تنهایی شبهام
کسی اشکامو نبینه
از کجا باید شروع کرد.
.........................................منبع.. دزدی از وبلاگ احسان
*********************
سهیک جان ................. هیچی .. دارمت ..همین
اگه خوب دنیا رو نگاه کنیم میبینیم هر برگی که در بهار از
شاخه می روید یا هر علفی که در زمین جوانه میزنه یک تغییری
رو بوجود میاره. به هر گوشه ی زندگی که نگاه کنیم می بینم
همه چیز راه و رسم تازه ای رو در پیش میگیره
ما هم جز کوچکی از این طبیعت و زندگی هستیم
سفر به درون یکی از راه هایی هست که میتونیم این تغییرات
رو در خودمون ایجاد کنیم
و چه قدر خوبه ما آدما این شهامت رو داشته باشیم
خوشحالم که میبینم شما هم جزء همون دسته هستین
امیدوارم همه ی ما آدما این فرصت رو به خودمون بدیم
و هر از گاهی به درون سفر کنیم
دوست خوبم خیلی ممنونم از حضور گرمت
امیدوارم همواره روزگارت آفتابی و سبز باشه
دلم بهانه دارد.... دلم تنگ است...
دلم برای تو نیز تنگ شده سهیک جان.....
کاش زودتر بیایی.....
هر جا که هستی موفق و پیروز باشی..و..سالم و پاینده...
دوستدار تو: سما....
سلام عزیز ...مطلبت را خواندم دستت درد نکند شما زیبا می نویسید نثر روان ودلنشینی دارید ...موفق باشید ...به روزم سر بزن
سهیک جان سلام
من آپم
دلتنگیهایم به کنار...
نگرانتان میشوم دیر که دست به قلم میبرید....
سلام خوبید سال نو مبارک
خوشحال میشم یه سربزنی
فراخان جمعی
در جهت بازگشایی بخت دختران یه کم از بخت گذشته در راستای روز سیزده بدر یه گره شل هم برای شازده خانوم بزنید بلکه در سال جدید از دستش یه نفس راحت بکشید.
وای وای.......با هرکی شوخی با سهیک هم شوخی ...؟؟
درود سهیک جان .سال نو را به تو عزیز تبریک می گویم امیدوارم سالی پر ازمهر وموفقیت پیش رو داشته باشی مدتی در سفر بودم تاخیرم دلیل ان است ببخش.