آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

ترس نامه زمستانی ...سهیک

 

ترس نامه زمستانی  سهیک ...... .............دسامبر 2008

درمورد ترس وترسیدن می توان ساعت ها فکرکرد وورق ها سیاه نمود  _ ترس یک نوع واکنش حسی است برخی ترس را یک نقطه ضعف وبرخی آنرا امتیا زی مثبت می دانند _ درفرهنگ تمثیلی زبان ما ترس گاهی چنان ترسناک ترسیم شده که با مرگ برابرنشان داده می شود ودرجایی دیگرترسیدن درمقایسه با دریادلی نوعی شجاعت محسوب می گردد که بنابرآن آدم ترسو به اندازه تعداد ترس هایش می میرد! ولی ناترسان فقط یک بار می میرند!

ترس و ترسیدن از هنگام زایش بامامتولد می گردد درهنگام نوزادی و شکنندگی احساس حتی یک نگاه باعث ترس نوزاد می شود _ نوزادان وکودکان باشنیدن هرصدای نامانوسی ازترس بخود می پیچند

هرچه مابزرگترمی شویم معنی ومفهوم ترس نیز درذهنیت وروان ما تغییر می کند _ دردوران نوجوانی شوروافر و همچنین ماجراجویی های این دوران باعث می گرددکه کم تر به ترس فکر کنیم که البته  این دوره با اندوختگی تجربه و احتمالا تبعات وزیان های ناشی از نترسیدن به پایان می رسد

دردوران جوانی نوعی ترس دروجود ماهست که با آمیزه ای از تعقل درهم آمیخته ولذا ترسیدنمان عاقلانه تر بنظر می اید _ ازدوان میانسالی به سوی کهنسالی  دوباره این غلیان این احساس دردورن ما شدت می گیرد و ترسی بمانند دوران نونهالی اما با تقاوت هایی چند وجود مارادرخود می گیرد.

ترس دردوران میانسالی به بعد ترسی است عاقلانه وبدور از گونه ماجراجویی _ زیرا دراین سن وسال ها دیگر جای اشتباه و جبران نیست پس برای جلوگیری از هرگونه زیان باید شخص ازترس برای خود یک سپرامنیتی _ محافظتی می سازد تا در پشت آن خود را ازهرگونه گزندی مصون  بدارد ودرهمین راستاست که دراین دورانها افراد درتصمیم گیریها دچارنوعی مشکل وسردرگمی می گردند.

من فکر می کنم ترس از بدو تولد تا زمان مرگ همچنان باماست گرچه دردورانهای مختلف میزان ونوع آن باهم تفاوت دارد _ بااین مقدمه ترس آلود به  شعرگونه ای که برهمین مبنا درذهنیت من شکل گرفت را بر خامه نهادم  به این امید که بتوانم ترس کنونی ام راتاحدودی به تصویر بکشم .

می ترسم.....

من از پائیز   می ترسم

من از جام زسرلبریز   می ترسم

هراسانم زخشم وکینه و فریاد

من ازقلاده اززنجیر  می ترسم

گریزانم زمنبر روضه وماتم

من از عمامه _ از نعلین واز تسبیح  می ترسم

اگرگوید کسی _ بنشین _ برو _ برگرد

من از فرمان واز تسلیم  می ترسم

نویسم نکته ها را همچنان رازی

من اززندان واز شلاق و حلق آویز  می ترسم

همه هستی ستیزان دشمن عقلند

من از هر آدم خونریز  می ترسم

سکوت وخامشی نافی بودن نیست

من از هر ناله شب خیز  می ترسم

همه لب بسته خاموشند دراین وادی ویران

من از فردای این بهت جنون آمیز می ترسم

نمانده سبزی وخشک است این مامن

من از بی برگی پائیز  می ترسم

تولید سهیک درزمستانی ترس الود ( 2008)