آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

برای همه آنهانی که بی بهانه دوستشان دارم.........باران

چند دل نوشته کوتاه.........درموسم عاشقی     ( سهیک- تابستان ۲۰۰۶ تهران)

 

1-     ابری باش

           بارا ن شو.... ببار

زمین خشک دلم  تشنه توست

ببار تا ... ازسرزمین دلت سر برون آرم

   بگذار درتو برویم سبزشوم

ای آفتابی ترین لبخند

وقتی درآبی ترین نقطه دریای دلت گم شدم

روزی از پشت سیاهی چشما نت.... طلوع خواهم.

 

2-     وقتی تورایافتم

خورشید...درپشت توده ای ازابرنهان بود

وقتی تورادیدم

ابر های بغض آ لود....... ازخرسندی گریستند

ومن وتو نیز درآغوش خیس باران

درهم آویختیم وازجنس باران شدیم

باران.... یاد تو....... وتو.... چون  دلچسبی باران 

 

 

3-     ازمسافتهای دور

بوی خوش تو رادرمشامم

دست جوانت را دردستهانم

وموهای زیبایت رابرشانه ا م حس می کنم

با توهستم...... ای زیباترین غزال دشت تنهایی من

 

درتعریف  تو.. درپس کوچه های دل دربدر بدنبال واژه می گردم..

براستی تو کیستی؟

هم قبیله........ همراز....... هم آواز...... همسایه.......همدل؟

آشنا......... رفیق.............. دوست.... هم نوا

اگرچه....... چندان تفاوتی ندارد

برای دوست داشتن

برای جاری شدن زلالی احسا س

 

می دانی.......... دوستت دارم

پس برای نامیدت  کمکم کن

هرنانمی تو گفتی........برتو می گذارم

نامی که تو هم آنراحس وهم باورکنی..

 ................................................................................

 پیام این باررند شیراز....

پشمینه پوش تند خو      کزعشق نشنیده ست بو....

ازمستی اش رمزی بگو     تا ترک هشیاری کند.