برداشتی از کتاب خسرو شیرین/////////////////////// نظامی گنجوی................. سهیک
.............. فرهاد دربیستون برای شیرین آهنگ عشق می نواخت
شیرین درخانه برای فرهاد شال می بافت!
خسرودرمیدان سواری... اسب می تاخت!
فرهاد.............. عاشق شیرین بود
خسرو............فرهادرادوست داشت
شیرین ....... خسرورا پادشاه وفرهاد را دیوانه می پنداشت!
فرهاد ........... ترانه می سرود
خسرو......... چنگ می نواخت
شیرین........ آواز می خواند
شیرین.......به زیبایی اش می نازید
خسرو.....به..... تاج وتختش
فرهاد.......... به تیشه کندش!
فرهاد............... خواب شیرین می دید
شیرین............. دررویای....... فرهاد
خسرو..........هیچ وقت خواب نمی دید!
فرهاد................ افسانه شد
خسرو.......... افسانه خواند
شیرین........ افسانه را به یاد سپرد!
خسرو........... شیرین...........فرهاد
قدرت..........زیبایی.............عشق
مثلثی که یک گوشه اش عشق ودلدادگی است
گوشه دگرش دوستی ورفاقت
وگوشه سوم........... آه واندوه وافسوس
شاید......... عشق بی رقیب...... عشق نباشد
شاید............ دوستی بی آزمایش..... رفاقت نگردد
و شاید........... آنچه دردوستی پیدا شود....... درعشق نگنجد