آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

به زنان می اندیشم..هم چنان که به گل........................سهیک

دوست....... کسی ا ست که نگرا ن توست

دوست.....کسی است که.. خنده ها یش را

گریه ها یش را

دردل مانده هایش و

وتوشه راهش را با تو....قسمت می کند

دوست... گاهی خود توست

اما... به زبانی دیگر

هرکس درتو روا ن وجاری شد

هرکس تورا باتمامی تو... دوست دا شت

هرکس که ا ز سردوستی باورها یت را

به نقد کشید وآئینه ای جلوی رویت گذاشت

تا تو تمامی قد واندازه خودرا درآ ن ببینی

بی شک............. بهترین دوست توست.

 

ومن دردرک این دوران مانده ا م

روزگار سپری میشود وهمه به آرامی پیرمی شویم  حتی دردرجوانی خویش

کودکان ما درچهاردیواری ها ی تنگ وکوچک  دررویای بازی وسرگرمی برروی دیوارها.... خط می کشند هم چنان زندانی ها برای شمردن روزهای اسارت و روزآزادی خویش.

 

دخترکان ما درپستو های تنهایی خویش دررویای اولین نگاه یک نا همجنس احساس عاشق شدن می کنند!!

این نو گل های زیبا سرشا را زکنجکا وی وسئوا ل هستند  ولی بیشترین ما یا برای  پرسشگر ی های بیشمار آنها یا پاسخ مناسب نداریم و یا به آنها جواب نادرست می دهیم!!

گاهی آنهارا می فروشیم ! گاهی برای تکدیگری اجاره می دهیم وبهترین لطف ما!! فرستادن اجباری آنها به خا نه بخت!! و یا اسارتگاه تا زه است..

آنها هم چنا ن تحقریر وکوچک شمرده میشوند چه درخا نه پدری و یا خا نه شوهر!!!

شوهر! یا انتخاب کننده وخریدار...

شا ید درد آورترازاین لقب برای دخترکان ما وجود نداشته باشد چراکه درپشت این واژه همیشه  چهره ناهمجنسی خوابیده است که مالک وخریدار وصاحب آنها به حسا ب میا ید...

بین  شوهر کردن !! و انتخا ب همسر برای زندگی آینده  فاصله یک کهکشان است!

 

وزنان ما......

چرا همیشه  درگفتن بلی....درتردیدند؟......چرا گل چید نشا ن این همه بدرازا می کشد؟

چون با باور من بیشترین آ نها ورود به یک زندگی بهترو توام باآرامش ورفاه بیشتر را چشم انتظا رنیستند

آنها هم ازقوانین مردنوشته وناهمرنگ زما ن وزمانه آگاهی نسبی دارند و هم ازتجربیا ت بیشترتلخ وکم ترشیرین هم جنسا ن خود آگاهند وبنابراین باتردید بسیا ر وبیشتر نیز جهت فراراز خا نه تنگ و مقررا ت استبدادی وسرکوبگرانه اطرافیا ن تن به این پیوند اجبا ری می دهند.

خانه شوهر ( هما ن اسارتگاه تازه) دربیشترموارد برای زنا ن ما ازچاله درآمدن و به چاه افتادن است!

 

من فکرمی کنم تازمانی که زنا ن ودخترکا ن ما ازحقوق واقعی خود آگاه نشده ودرراه بدست آوردن آ ن تلاش نکنند

درلابلای این چرخ دنده سنت ها و قوانین ناهمگون خرد می گردند..

پس ما کجا فریاد کنیم؟

وقتی شرکت نیمی ازمردم ما ( زنا ن ودختران) درمیادین ورزشی درپشت این همه مانع وسد گرفتار شده است.. باید به روزگار چنین شرایط وحشتنا کی گریست واین یعنی اینکه زنا ن ودخترکا ن ما درزمره بی حقوق ترین انسان های کره خاکی اند!!

می دانم وتردید ندارم روزی این بغض های فروخورده فریادی سهمگین خواهد شد که.... فریادی که پرده کرترین گوشها را پاره خواهد کرد.......

زمزمه ها وگلایه ها را گوش کنیم .......... فریاد ازجنس دیگریست.