آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

آخرین ترانه ی باران

هیچ کس تردامن نیست ـ دیگران می پوشند ومابرآفتاب نهاده ایم ـ شمس تبریزی

وسکوت چیزی به جزادامه ی فریادنیست.....................سهیک

.... وسکوت

 

ادامه راه است

 

دنباله ی فریادی است کم طنین

 

لختی با خود خلوت کردن....درخود نگریستن...... راستی

 

ازمن تا به تووازتو تا به من

 

چند گام راه مانده است؟..... هرچند دراز.....

 

می پیمایم آنرا..... با شوق...باشور....سرمست.... که ..

 

من با تو وتو بامن................ ما

 

هم گام و همراز و هم آ وا ... با هم درراه... راه رزم

 

رزم مشترک برای بزم خرسند همگان ناشاد.

 

ای! زمزمه های دلتنگ ..... نفی درنگ کن.... ازخود دمی برون آی

 

ای! سرشار از اشک های نابهنگام وپنهان

 

دستت را دردستهای نا توانم بگذار..... تا باهم فریاد کنیم این سکوت بغض آلودرا....

 

که راه...... مه آلودست و راهزن بی شمار.

 

باچشم دوستی ام نگر... بی هیچ بهانه ...نگاه کن!

 

آیا ازپشت این واژه های شفاف وزلال.....وعریان

 

ازورای نورها کلید ها تکمه ها..  می بینی  مرا؟.. می خوانی ام واژه به واژه؟

 

من آخرین ترانه ی ناخوانده ی بارانم....بارش من اوج دلتنگی شماست..... دوستتان می دارم بی بهانه وبسیار....ارادتمند       سهیک